Skip to main content

ادامه... آدرس نوری زاده دقیق

ادامه... آدرس نوری زاده دقیق
آ. ائلیار

ادامه... آدرس نوری زاده دقیق است و هیچ هم اشتباه نیست. غرب باید «سیاست حمایت از اسلامیست ها» را به عنوان یک خطای سیاسی ضد بشریت کنار بگذارد. فجایع 50 ساله اخیر در منطقه نتیجه ی این سیاست ضد بشری ست.
گفتم کسب قدرت از مردم هنر است. و روحانیت ، گوادالوپی ها این هنر را داشتند اما چپ و دموکراتها فاقد این هنر بودند. انقلاب را انجام نمیدهند. انقلاب یک رخداد طبیعی اجتماعی ست که خود واقع میشود . اما هدایت آن هنر است.
تاکنون چنین بوده و تا وقتی که «مردم خود صاحب هنر حکومت کردن نباشند چنین خواهد بود».
راه درست آن است که مردم خودشان صاحب هنر حکومت کردن بشوند. و دموکراسی واقعی این راه را میگشاید. این راه دست هنرمندان دیگر را در پوست گردو میگذارد. استراتژی نیروهای مترقی لازم است آن باشد که نه تنها خود بل مردم را نیز صاحب این هنر کنند. و این کار با تلاش نیروهای مترقی عملی ست.

اما اینکه این «تز و ایده در ایران» تحقق یابد، بخاطر ضعف تاریخی نیروهای ترقیخواه ایران، زیر سئوال است.
ظاهراً باز «هنرمندان داخلی با حمایت خارجی» اسب انقلاب را سوار خواهند شد. و این شرایط آماده است.

«سیاست حمایت از رژیم خمینی ، جاری در 1 و نیم سال» میخواست این حکومت را در «یک پروسه ی طولانی» به «حکومت دموکراتهای انقلابی خواهان عدالت اجتماعی در سیاست داخلی و خارجی» استحاله کند. میدانست این نیرو که حکومت را به دست گرفته و بیشترین حامی را دارد خود بخود و یا با « مخالفت نیروی چپ و دموکرات» ، در خدمت جامعه قرار نمیگیرد. لازم است آنرا « پشتبانی کرد و به این مسیر راند». و دقیقاً این «تاکتیک و استراتژی» غلط بود. چرا که «خواسته های مردم- انقلاب» فراموش شده بود . نیروی مترقی پیشبرنده ی خواسته های انسانی-دموکراتیک مردم خود و حتی مدافع آنها در جهان است. خطی که با این اساس در تضاد بیفتد غلط و خطاست. چپ یک بار دیگر فراموش کرد که سیاست ابزار تحقق آرامش و آسایش و بهزیستی مردم است. هر نیرویی که در مقابل آنها بیایستد یا آنها را نقض کند فاتحه اش خوانده شده است. معیار همیشه رضایت و بهزیستی مردم است؛ و نیروی مترقی و چپ وظیفه ای غیر از این ندارد.

حکومتی که از همان آغاز شروع به اقدامات ضد مردمی و ضد انسانی کرد و به شدیدترین وجه حقوق انسان را نقض نمود چه رابطه ای با «بهزیستی مردم» میتواند داشته باشد؟ که مورد حمایت قرار گیرد. خط حمایت این معیار را فراموش کرده بود. و شکست آنهم از همینجاست. برای نیروی مترقی در طول تاریخ معیار همیشه «بهزیستی مردم و مردمان» بوده است. هر گاه از آن منحرف شده با شکست سخت مواجه شده است. و بعکس هر گاه پیروز گردیده دقیقاً در خدمت این بهزیستی بوده است.
نیروی مترقی همیشه در اپوزیسیون است. چرا که «آسایش مردم» در اپوزیسیون است. هرگاه خود وظیفه ی سیاسی را به عهده گیرد باید « راه و آسایش مردم » را برای «حکومت کردن بر خود» آماده کند. نام و مفهوم « فدایی خلق» نیز دقیقاً بر همین دید استوار بود.

اینها چیزهای جدیدی نیست و بسیاری از کوشندگان راه مردم و انقلاب از همان آغاز بر این ایده ها در زندان و بیرون و نوشته تأکید کرده اند. چه در سیاست و چه در ادبیات.

در مبارزه هم شکست هست و هم پیروزی. اگر تاکتیکها و استراتژی اشتباه برگزیده شوند شکست حتمی ست. ربطی به معلومات مبارزان ندارد. با بیشترین معلومات و آگاهی هم در ِ خطا بسته نیست.
پیش نهندگان «تز حمایت» هنوز هم از آن دفاع میکنند. چرا که هنوز هم درک نمیکنند «هنر سیاست، هنر ایجاد آسایش مردم به دست خودشان است».
و حکومتی که این امر را نقض کرد قابل دفاع و حمایت نیست. باید سیاست دفاع از آسایش مردم و مشترک را پیش گرفت.

برگردم به موضوع: 3 حالت قابل تصور است:
1- انقلاب در میگیرد و به علت ناتوانی نیروهای مترقی به سوی اهداف هدایت نمیشود و جامعه دچار «جنگ داخلی» میگردد و عامل بیرونی و عامل داخلی مرتجع بر خرابی ها میکوشند.( لیبی-سوریه).
2- انقلاب به علت ضعیف نیروهای مترقی -عامل داخلی - به دست عامل خارجی و عامل داخلی مرتجع سرنوشت اش تعیین میشود. که در «ایران» این حالت رخداده است. و « بهار عربی» . اینجا موضوع «گوادالوپ» قابل دقت است.
3- انقلاب در میگیرد و با توانایی لازم عامل داخلی به سوی اهداف که خواست مردم و تامین راحتی ست پیش میرود.(آرزو).

در دوحالت اول انقلاب شکست خورده به حساب میاید و تنها در حالت سوم اگر بعد از پیروزی از اهداف خود منحرف اش نکنند میتواند پیروز نامیده شود و به دگرگونی سیاسی-اجتماعی در راه مدنیت دست یابد.