Skip to main content

اینجا مواضع «انتقادی نوری

اینجا مواضع «انتقادی نوری
آ. ائلیار

اینجا مواضع «انتقادی نوری زاده» در رابطه با « دیکتاتوری اسلامی حاکم» ، موجب شده اورا به طرفداری از « عربستان، سلطنت و غرب» متهم کنند. که این خط نگرش «حکومتی» ست در مقابل نقادان.واینان غیر از این هم چیزی در چنته ندارند.

اما موضع اعلم گرامی، که من از نوشته یشان درک کردم گویا : «انقلاب را مردم کردند- و خمینی هم با شرایط مناسبی که داشت روی کار آمد. و گوادالوپ خمینی را سر کار نیاورد».
اعلم گرامی یک چیز را مورد توجه قرار نمیدهد، اینکه:«جنبشها و انقلابات در کشورها»با «منافع کوتاه و بلند مدت کشورهای پیشرفته «سر و کار دارد». این کشور ها در یک قرن اخیر «بدون استثنا از ارتجاع در مقابل ترقی خواه» دفاع کرده و همه جا خواهان بروی کار آمدن این نیروهای مرتجع -چه مذهبی و چه سکولار- بوده اند. براین اساس «حمایت دیپلوماتیک و مدیا یی آنها،در انقلاب سیاسی ایران -نه انقلاب اسلامی- بر روی خمینی متمرکز بود.

و تصمیم حمایت جمعی آنها در «گوادالوپ» صورت گرفت. اینکه خمینی بدون حمایت و یا مخالفت آنها باز هم روی کار میامد یا نه برای تاریخ مطرح نیست. آنچه رویداده ، حمایت آنها از روی کار آمدن خمینی بود که صورت گرفت و راه او را هموار نمود.
سیاست حمایت از ارتجاع ، «سیاست قدیمی و حاضر » کشورهای پیشرفته است و چنین نیز خواهد بود. اما این سیاست غرب به زیان خود آنها-جهان- و نیروهای ترقی خواه است. عملاً شاهد شکست این سیاست خود در جهان هستند ولی با این وجود آنرا ادامه میدهد. چرا که «نفع خود را در حاکمیت نیروهای غیر دموکرات و دیکتاتور و مرتجع مذهبی» می بینند. دوستدار مدرنیزاسیون و دموکراتیزاسیون جهان نیستند، بل خواهان عقب ماندگی آنند. عقب ماندگی «برده داری نوین جهانی» را نمی گسلد. اما ترقی به زیان سیستم برده داری جهانی ست. آنها نفع استراتژیک و زیان تاکتیکی را دنبال میکنند و به درستی هم این راه به نفع آنهاست.

بله انقلابها را مردمان تحقق می بخشند اما هدایت آنها «از درون و بیرون» صورت میگیرد. عامل برونی تا میتواند میکوشد نقش بیشتری را به عهده گیرد. و این کار در انقلاب ایران مثل بهار عربی و دیگر حرکات در قرن اخیر تحقق یافته است.
جامعه ی عقب مانده نمی تواند انقلاب و جنبش عمومی خود را از درون هدایت کرده و به هدف برساند-عامل بیرونی هدایت آنرا به عهده میگیرد. و هدف دیگری را تحقق می بخشد.

هدف پروسه انقلاب ایران « رفع دیکتانوری-رفع تبعیض- تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی» بود. که نیروهای سیاسی مدرن جامعه آنرا را دنبال میکردند . چه در قالب سوسیالیسم و چه در مقالب دموکراتیسم. یا در آمیختگی با هردو.
اما نیروهای واپسگرا از جمله «دینی » به دنبال تحقق تز «ترکیب دین-حکومت-مردم» بودند. و خمینی در راس این جریان بود و از خرداد 41 نیز چهره ی خود را در مخالفت با « اصلاحات سرمایه داری وابسته ی شاه ، در انقلاب سفید شاهانه» نشان داده بود.

چه کسی میگوید خمینی را نشاختیم؟ چهره ی او حداقل برای چپ و دموکراتها شناخته شده بود.اصلاً چهره ی ارتجاعی روحانیت از انقلاب مشروطیت تا 57 برای نیروهای مدرن جامعه شناخته شده بود و صدها کتاب و مقاله در تحلیل و نقد این نیروی مرتجع نوشته شده بود و آزاد در دسترس بود. «مشروعه» نقد شده بود-«ترور ارتجاع سیاه ، کسروی» نقد شده بود، شیعه گری و نقش کاشانی و غیره نقد شده بود. جزنی برای فدائیان چهره ی رقیب بودن خمینی را به کمونیستها و طبقه کارگر در مقالات خود - در داخل زندان نوشته و روشن کرده بود. چه چیزی در رابطه با روحانیت ناشناخته و توهم زا بود. بچه های آذربایجان نمی دانستند «روحانیت که پست نسیمی شاعر را از تنش کند-به دلیل دگر اندیشی» میخواهد حکومت خود را مستقر کند؟ تاریخ حکومتها ی اسلامی صدها ساله نقد شده بود. «تفکر اتحاد اسلام اسد آبادی» از مشروطیت معروف بود. کمونیستها میدانستند روحانیت مرتجع دشمن کلاسیک آنها ست. همه این چیزها را چپ و دموکراتها میدانستند و خط خود را نیز از این نیروهای مرتجع جدا کرده بودند.

چپ اشتباه استراتژیک «حمایت از خمینی» را نه به دلیل عدم شناخت بل دقیقاً به دلیل شناخت روحانیت ، اما با خطای « تاکتیکی و استراتژیک» مرتکب شد. این خطا 1 و نیم سال طول کشید و بعد اصلاح شد. آنان که سیاست حمایت را نداشتند «خطای تاکتیکی-استراتژیک» دیگری را مرتکب شدند.
مردم عامی نیز روحانیت را بخوبی می شناخت.فرهنگ عوام پر است از نقد «حیله گری و ضد مردمی بودن» روحانیت .
اما «کسب قدرت» با اینها کمتر سرو کار دارد چرا که «هنر» است. و این هنر را نیروهای مدرن نداشتند و اشتباهات سیاسی آنها هم کمک کرد که متلاشی شوند.
انقلاب ایران را «هنر روحانیت مرتجع (عامل درونی) و سیاست حمایت از ارتجاع نیروی بیرونی( کشورهای پیشرفته از جمله در گوادالوپ- مدیا) خورد.