Skip to main content

من در اینجا مجبورم به اتفاق

من در اینجا مجبورم به اتفاق
Anonymous

من در اینجا مجبورم به اتفاق تلخی که بعد از پاسخ نادرست من افتاد اشاره کنم. چون خان داداش من آرام آرام دستش را به طرف کمربندش برد ولی ما که حواسمان بعد از توگوشی اول حسابی جمع شده بود، زود دستش را خواندیم و فرار را بر قرار ترجیح دادیم. اما خان داداش تا در کوچه دنبالمان دوید و فقط چون اضافه وزن دارد، نتوانست بیشتر بدود، اما دمپایی اش را پرت کرد طرفمان که از بیخ گوشمان گذشت. ما که همین طور تا سر کوچه می دویدیم، می شنیدیم که خان داداشمان از دم در می گفت:"ابله! نادان! آریاییها به دعوت رسمی همان ساکنان به ایران آمدند تا آنها را از دست حاکمان ظالمشان نجات دهند. بعد هم کوروش بزرگ برای نجات مردم بیچاره کشورهای همسایه، جانش را گرفت کف دستش و به آن جاها لشگر کشید. آخه کی می خواهی بالاخره آدم بشوی؟"

خیلی چیزهای دیگر هم گفت که ما نشنیدیم. ما بعد از دو ساعت که جرات کردیم یواشکی به خانه بیاییم، دیدیم که ننه جانمان مرتب گریه می کند و آقاجانمان سرش را پایین انداخته و تکان می دهد. خان داداشمان نیز هی ننه جان را شماتت می کند و می گوید: "ننه! هی بهت گفتم این بچه را این قدر لوس نکن. حرف گوش نکردی و حالا کارش به جایی رسیده است که از ترک تباران که در خشونت طلبی در دنیا معروف هستند این جوری دفاع می کند."
آقاجانمان از غصه نمی توانست چیزی بگوید. فقط با صدای گرفته می گفت: "پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد – سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد. بفرما خانم! من گفتم این بچه را نگذار با طاهر دم خور شود یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟ فردا اگر این بچه بلشویک و کمونیست شد، از خودت قهر کن. حالا هی بنشین و از شوهر خواهرت تعریف کن."
ننه جانمان هم فقط می گفت: "خیر نبینی بچه که جگرم را سوزاندی."
آخر ننه جان ما از دست ترک تباران خیلی شکار است. چون دو سال پیش همین روزها گربه اکبر آقای دریانی-اینها، یکی از جوجه های کاکل زری ما را خورد و دو تا را هم خفه کرده، نخورده رهایشان کرده بود. وقتی ننه جان ما به اقدس خانم (زن اکبر آقا) موضوع را گفت و خسارت خواست، اقدس خانم پررو بازی در آورده بود و گفته بود که: "تقصیر از خودتان است. می خواستید جوجه ها را همین طوری بی صاحب توی حیاط ول نکنید." آقاجان ما معتقد است این رفتار گربه ی اکبر آقا-اینها، نتیجه ی تربیت خشن و فرهنگ عشیره ای و قرون وسطایی ترک تباری اوست که در ذات ترک تباران وجود دارد."
فلذا و نظر به این که ما خود عملا ضرر و زیانهای ترک تباران و ایرانیان با تبار نامعلوم و قروقاطی فلات مرکزی را دیدیم و به خاطر چند دقیقه همنشینی با یکی از آنها حسابی تنبیه شدیم، نتیجه می گیریم که بهترین راه خلاصی از دست بنیادگرایی و افراط گرایی که در ذات ترک تباران وجود دارد، همانا جمع کردن همه ترک تباران و اخراج آنان به اورال و آلتای می باشد تا تبار کسی از این به بعد گم و قروقاطی نشود و همانند ایرانیان زاگرس نشین، مثل کاغذ نوی A4، سفید و تمیز و سالم باقی بماند. همچنین ما فکر می کنیم اگر ترک تباران پولهای ما را ندزدند و به ترکیه نبرند و گربه هایشان، جوجه های ما را نخورند، بی عدالتی اقتصادی ریشه کن خواهد شد. پس بهترین راه برای نجات و خلاصی از همه این گرفتاریها و چیزهای مضر همانا خلاصی از دست ترک تباران است.