Skip to main content

جواب سوال 7:

جواب سوال 7:
Anonymous

جواب سوال 7:
البته بر همگان واضح و مبرهن است که ما به سبب صغر سن نمی دانستیم دموکراسی چیست. فلذا تصمیم گرفتیم از یک بزرگتر درباره معنای آن مشورت بخواهیم. و از آن جا که ما از کار بد دفعه قبلمان و مشورت خواستن از افراد ناباب حسابی پشیمان و متنبه شده بودیم، این بار صبر کردیم تا آقاجانمان از سر کار برگردد و بعد از این که دستش را ماچ کردیم و ماجرای پریروز را از دلش در آوردیم، در مورد سوال 7 از ایشان راهنمایی خواستیم. آقاجانمان در جواب گفت:

"پسرم؛ دموکراسی به زبان ساده، یعنی این که به رای و نظر مردم احترام گذاشته شود و تصمیمات بر اساس آرای اکثریت گرفته شود. دموکراسی چیز بسیار خوبی است و باعث پیشرفت کشورها می شود. چرا که در نظامهای دموکراتیک، فقیر و غنی، زن و مرد، پیر و جوان به یک اندازه در سرنوشت خود و کشور خود مشارکت می نمایند و این طوری جلوی دیکتاتوری گرفته می شود. اما امروزه در ایران دموکراسی وجود ندارد چون ترک تباران به رهبری سید علی خامنه ای ترک تبار و بخشی از ایرانیان فلات مرکزی که تبارشان نامعلوم است و در خدمت منافع ترک تباری و شیعه گری هستند، به خاطر نفع خود، نمی گذارند دموکراسی در ایران به وجود آید. اینها در اروپا هم یا مسجد می سازند یا خجالت نکشیده و زبان شفاهی و فاقد خط ترکی را بلند بلند صحبت می کنند و باعث نفرت همگان می شوند. به همین سبب اگر ما دموکراسی می خواهیم، باید همه ترک تباران را شناسایی کرده و در دو استان آذربایجان شرقی و اردبیل جمع کنیم چون چنین قوم و تباری به سبب تربیت عشیره ای و قبیله ای هرگز توان دست یابی به دموکراسی را نداشته و ندارد و نخواهد داشت. بعد می توانیم آنها را با ایرانیان کرد ترکیه معاوضه کنیم که ظرفیت بالایی برای پذیرش دموکراسی دارند. و این راه حلی آینده نگرانه، راسیونال، سکولار و خردگرایانه است که بیش از همه به نفع خود ترک تباران تمام خواهد شد. حالا متوجه شدی دموکراسی چیست پسرم؟"
من در جواب سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم چرا که نمی خواستم حادثه ی شب پیش تکرار شود و باز شب در زیرزمین بخوابم. لیکن آقاجان که از سکوت من تعجب کرده بود، پرسید: "چرا چیزی نمی گویی عزیزم؟ نکند متوجه نشدی و من باز باید توضیح بدهم؟"
من در جواب گفتم: "چرا آقاجان و ممنون از توضیحاتتان. اما پرسشی برایم پیش آمده است که می ترسم سؤال کنم. چون نگرانم هستم که شما نیز مانند خان داداش خشمگین شوید."
آقاجان قول داد که عصبانی نشود و لذا من پرسیدم: "خوب، اگر در دموکراسی نظر همه ی مردم پرسیده می شود، یقینا ترک تباران با این که در دو استان اردبیل و آذربایجان شرقی جمع آوری شوند و حق بیرون رفتن ازآن جاها را نداشته باشند یا با کردها معاوضه شوند، مخالفت خواهند کرد. مثلا همین اکبر آقا، بقال سر کوچه، مغازه و کار و بارش را ول کند کجا برود؟ به علاوه، مثلا شهین خانم – دختر عمه ی ننه جان - که آریایی اصیل زاگرس نشین است، با این که شوهرش جعفر آقا که ترک تبار است را زورکی ببرند اردبیل، حتما مخالفت خواهد کرد."
از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که من حین گفتن سخنان فوق الذکر، زیر چشمی آقاجان را می پاییدم و چون کم کم متوجه تغییر چهره اش می شدم، خودم را آماده جاخالی دادن توگوشی احتمالی و فرار به سمت کوچه میکردم. ولی آقا جان به قول خود وفادار ماند. فلذا زورکی هم که شده، خونسردی خود را کاملا حفظ نموده، گفت: