Skip to main content

5)

5)
آ. ائلیار

5)
سخن در دهانشانشان چون میوه های گندیده بود
تن و جانمان را خشکاند.

چون تگرگ ویرانگر باغها برآمدند
از گورههای هزار و چهارصد ساله
این فرمانروایان هیولا صفت سیری ناپذیر
که جز خون و کشتار، کاری و پیامشان نبود.

رنگها معنای خود را از دست دادند
جزسیاهی رنگی نماند. نفرت کلاغهاهم برآمد.

فصلها دیگر نبودند
خبری از پاکی و گوارایی نماند.
داغ و درفش بود وچوبه های دار، میدانهای تیرباران.
خانه های مخفی، و تجاوز به دختران و پسران.، و مردان و زنان.
به نام «الله»؛که نفرت الله هم برآمد.

درکاخهایشان که ازطلای سیاه برآمده بود
از فرط سیری عاروق زدند
کودکان و پیرزنان و پیرمردان
از فرط گرسنگی دردخمه ها جان باختند
جوانان به هر گوشه ی عالم آواره شدند.
هیولا ها بالیدند ، بالیدند و بالیدند.
به نام الله،که نفرت الله هم برآمد.

« سوسیالیسم یا بربریت»،چنین گفت «زوزا»
آن زن کمونیست.

سوسیالیسم یعنی آزادی و پیشرفت و بهزیستی مردمان.
اداره ی امور خود، و حکومت بر خود . «مستقیم و غیر مستقیم».

سوسیالیسم یعنی عشق و دوستی.
وعقب نشینی گام به گام استثمار انسان از انسان
تا روزیکه دیگر درجهان، نوین برده ای نباشد.
و سعادت انسان به دست خود. و آسایش و آزادی روحی و جسمی او.

سوسیالیسم یعنی اینکه مجبوریم سعادت نسبی خود را با هم بیافرینیم.
نسخه ای نیست و نخواهد بود. هیچکس چیزی نمیداند.
اما همه میدانیم که راه حل نسبی مشکلات را باید باهم بیابیم. و گام به گام تکمیل کنیم.
میدانیم چه نکنیم و چگونه جستجو کنیم. پیروزی از آن ستمکشان است.

سوسیالیسم یعنی حقوق انسان،دموکراسی،
و محو گام به گام استثمار انسان از انسان.
سوسیالیسم یعنی همه ی اینها.

چنین گفت ائلیار، فرزند اورمو
به هنگام فرمانراویی هیولاهای سیاه پوش
بر سرزمین زیبای مان. آذربایجان.ایران.