Skip to main content

درمان درست گرامی،

درمان درست گرامی،
آ. ائلیار

درمان درست گرامی،
خود میدانید که هیچکس از اول نویسنده نبود. بعد که کم کم نوشتند شدند نویسنده. بهر صورت عرصه ی قلم به دوستانی مثل شما نیاز دارد. امیدوارم در حد امکان به کار قلمی نیز برسید.

اما نقد شما و دوستانی که در گذشته پیرامون همین موضوع، مطلب نوشته اند ؛ راستش تکلیف مسئله را روشن نموده اند.
اما به یک نکته باید خوب دقیق شویم:
نقاد، با یکی از ما «له شدگان» سرو کار دارد.
به علت همین «ضربه خوردگی» ، با توجه به «فضای روحی همه ی نوشته ها» ، به خوبی روشن است که « حالت روحی طبیعی و نرمال» وجود ندارد .
کسی که وضع طبیعی دارد میتوان با «نقد و تحلیل» به جایی رسید.
اما با آنکه، به علت« له شدگی » وضع نرمالی ندارد، چه باید کرد؟ باید آزادش گذاشت. و پاپیچش نشد.
جگر آدم را آتش میزند و اشک بردیده می نشاند.
خیلی از ما ها منهای اندیشه «قربانی» هستیم. قربانی «هیولاها». له شده ایم.

نه حق مطلب ادا شده. فقط خواستم این «نکته ی غیر نرمال» را هم ذکر کنم که برخی از ما له شدگان داریم. و لازم است نقاد طرف خود را دقیق بشناسد.
اینکه ستبر می نماید نه به علت اندیشه است-بل به علت مشکل روحی ست.
نوشته یتان خوب درآمده و زیباست. در ضمن نظر خودتان نیز در مورد آن درست است.
زنده باشی.