درمان درست گرامی،
خود میدانید که هیچکس از اول نویسنده نبود. بعد که کم کم نوشتند شدند نویسنده. بهر صورت عرصه ی قلم به دوستانی مثل شما نیاز دارد. امیدوارم در حد امکان به کار قلمی نیز برسید.
اما نقد شما و دوستانی که در گذشته پیرامون همین موضوع، مطلب نوشته اند ؛ راستش تکلیف مسئله را روشن نموده اند.
اما به یک نکته باید خوب دقیق شویم:
نقاد، با یکی از ما «له شدگان» سرو کار دارد.
به علت همین «ضربه خوردگی» ، با توجه به «فضای روحی همه ی نوشته ها» ، به خوبی روشن است که « حالت روحی طبیعی و نرمال» وجود ندارد .
کسی که وضع طبیعی دارد میتوان با «نقد و تحلیل» به جایی رسید.
اما با آنکه، به علت« له شدگی » وضع نرمالی ندارد، چه باید کرد؟ باید آزادش گذاشت. و پاپیچش نشد.
جگر آدم را آتش میزند و اشک بردیده می نشاند.
خیلی از ما ها منهای اندیشه «قربانی» هستیم. قربانی «هیولاها». له شده ایم.
اینکه ستبر می نماید نه به علت اندیشه است-بل به علت مشکل روحی ست.
نوشته یتان خوب درآمده و زیباست. در ضمن نظر خودتان نیز در مورد آن درست است.
زنده باشی.