بنده بنام یک قشقایی که ا تفاقا از همان منظقه میایم وشعرهایی را که برای مسیح ودشتی وبهمن خان زنان میخواندند بیاد دارم خیلی با نویسنده موافق نیستم احتما میدهم همنشین بهار همان شهبازی ........هستند یا برداشتشان از نوشته های ایشان است بهمن خان بیشتر برای املاکش میجنگید نه برای مردمش ما قشقایی ها اقلیتی هستیم معنی نمی داد که هیچگاه دولت نتواند بدون موافقت قشقایی ها حتی استاندار برای فارس معلوم کند قشقایی ها هنوز فکر میکردند منظورم خوانین که مانند قرنها پیش هر کش تعدادی شمشیر زن دور خودش جمع کرد میشود نادر شاه .پیرمردی را میشناختم از طایفه آلبکالوی قشقایی که کند بر پا وزنجیر بدست سالها در زندان پدر خسرو ناصر وخود اینان بسر برده بود ودر نهایت بعد از رهایی به شهری از فارس کوچ کرده وهمانجا نیز مرد که ترک زبانهای قشقایی تعدادشان از انگشت دست وپا بیشتر نبود همانجا هم مرد
بنده بنام یک قشقایی که ا
بنده بنام یک قشقایی که ا
Anonymous