آقای رازی گرامی،
به نظر من تبعیض در متنوعترین و بدترین شکل آن و در عرصههای گوناگون در ایران در جریان است.نیمی از جمعیت ایران یعنی زنان، علاوه بر تبعیضهای جسمی و جنسی و روحی، در عرصه سیاست هم مورد تبعیض قرار میگیرند. کافی است یادآور شویم که زنان حق ندارند قضاوت کنند، در شهادت نصف مرد هستند، نمیتوانند پستهای کلیدی مانند ریاست جمهوری را داشته باشند و...
سنی مذهبان هم به همین ترتیب. بهائیان و بیدینان و مسیحیان و زرتشتیان و... هم به همین ترتیب. همجنسگرایی هم که جرمی است نابخشودنی و... این لیست را میتوان ادامه داد.
در عرصه زبانی و فرهنگی هم که همه چیز آشکار است و نیازی به تکرار نیست.
خوشبختانه در عرصه تبعیضات جنسی و دینی صدای اعتراض بلند است و امیدوارم که بلندتر و رساتر شود. ولی در عرصه تبعیضاتی که به قومی-ملی شهرت یافته، نه تنها به ندرت صدایی میشنویم، بلکه صدای مخالفت با مخالفین این
با هر کس که صحبت میکنی، مخالف این تبعیضات است ولی وقتی میگویی اعتراض کن، یا مخفی میشود و یا با نگرانی میگوید: آخر اینها تجزیه طلبند. این کارها به جنگ داخلی میانجامد. تمامیت ارضی به خطر میافتد و...
شما به درستی مینویسید: "اشکال از کمکاری فعالین واقعی ضدتبعیض است که اجازه دادهاند نیروهای نژادپرست و فاشیست (...) سکان این کشتی را به دست بگیرند و مبارزه با تبعیض را به تجزیه و جنگ داخلی پیوند بزنند."
سؤال من این است که این فعالین واقعی ضدتبعیض کجا هستند و چرا پیدایشان نیست؟ آیا این فعالین واقعی ضدتبعیض را تنها باید در میان آذربایجانیان و یا کردها و عربها جستجو کنیم؟ آیا در میان فارسی زبانان فعال واقعی ضد تبعیض وجود ندارد؟ آیا اگر همه این نیروهای واقعا ضدتبعیض ترس خود را کنار بگذارند و همصدا شوند، نمیتوانند سکان این حرکت را به دست بگیرند؟ منظورم این نیست که سازمان و حزب درست کنند. نه! کافیست که بنویسند. تبعیض را فریاد بزنند و راه حلشان را ارائه دهند و به یک گفتمان سراسری تبدیل کنند. آیا در این صورت افراطیون میدان عمل را از دست نمیدهند و سکان این حرکت از دست آنها خارج نمیشود؟
متاسفانه نه تنها صدایی از کسی بلند نمیشود، بلکه این فعالین، از سوی همین ضدتبعیضهای واقعی نیز زیر فشار قرار میگیرند!
من خودم را جزو "فعالین" به معنای واقعی "فعال" نمیدانم. گاه گاهی یک چیزی مینویسم. آنهم با هزار "ترس و هراس"!!!
هر بار که مطلبی مینویسم، نیروهای افراطی پرونده مانقورت بودنم را سنگینتر میکنند و "ایراندوستان" هم پرونده خیانت و تجزیهطلبی و عامل بیگانه بودنم را.
سؤالی که در برابر من قرار میگیرد این است که آیا اعتراض علیه تبعیض، همصدایی با افراطیونی است که در کار راه انداختن جنگ داخلی هستند؟ و اگر چنین است، آیا سکوت در مقابل این تبعیضات، همکاری با تبعیضگران نیست؟
سؤال دیگر این است که واقعا چه کسانی آینده ایران را به سوی جنگ داخلی و تجزیه پیش میبرند؟ تبعیضگران و همصدایان آنها یا نیروهای افراطی یا هر دو؟
این خود، بحث پیچیدهای است ولی آنچه که من تاکنون به آن رسیدهام این است که هر دو.
***
دوستی داشتم که هر وقت آبجو میخورد میگفت: ای جماعت از این به بعد این بطری حرف میزند نه من!
در مورد اطلاعیه اعتاضی میتوانم بگویم که اگر به نام زندانیان صادر نشده بود، برخورد من اینگونه نمیبود. به قول آقای بازرگان: اگر در زندان چیزی گفتم، بدانید که من نیستم (نقل به مضمون).
این درست است که در یک بیانیه نمیتوان به تمام موضوعات عالم پرداخت ولی تجربه به من نشان داده است که با یک کلمه و یا یک جمله میتوان ایدهای را وارد بیانیه کرد که از کلی سوءتفاهمات جلوگیری کند.
گفتنی بسیار است و متاسفانه در یک کامنت نمیتوان به همه مسائل پرداخت و امیدوارم این گفت و گو ادامه یابد.
***
در پایان میخواهم به این موضوع اشاره کنم که متاسفانه در این عرصه من شخصا هم در این سایت و هم در سایتهای دیگر، به ندرت به یک گفت و گوی سالم برخورد کردهام.
همیشه عدهای هستند که بحث را تخریب میکنند و بنا به تجربه من از 3 گروه تشکیل میشوند:
افراطیون فعالین ملی، افراطیون "ایران دوست" و خود رژیم.
به نظر من تنها شرکت خونسردانه فعالین واقعی ضدتبعیض در این بحثها میتواند جهتگیری صحیحی به آن بدهد.