Skip to main content

آقای رازی گرامی،

آقای رازی گرامی،
اژدر بهنام

آقای رازی گرامی،
من سؤالاتی را مطرح کردم و منتظر بودم آقای سنجری به آنها پاسخ دهند تا بر اساس آنها، راحت‌تر بتوانم بحثم را آغاز کنم.
من هیچ مشکلی با بحث و گفت و گوی نظری با اشخاص ناشناس ندارم. همچنانکه با شما به گفت و گو می نشینم و بسیاری چیزها از شما می‌آموزم. مشکل من آنجا آغاز می‌شود که گفت و گوها از عرصه نظری خارج می‌شوند و به موارد خصوصی افراد و یا به نسبت‌های نادرست به افراد پرداخته می‌شود و طرف گفت و گو حاضر نیست هیچ مسؤلیتی را در برابر گفته‌هایش بپذیرد.
به همین دلیل در ابتدای کامنتم نوشتم: "... امیدوارم که شما و برخی دیگر از هموطنانمان هم یک روزی چنین شهامتی را پیدا کنید و مسؤلیت آنچه را که بیان می‌کنید، به عهده بگیرید."
در بحث نظری نیز برای من خوشایند نیست با کسی که نامش برای من و سایرین مشخص است و می‌تواند با همان نامی که به آن شناخته می‌شود، به بحث بپردازد، با یک نام مستعار

برخورد کنم. البته در هر حال و در صورت اصرار طرف مقابل، من از گفت و گو با وی طفره نمی‌روم ولی احساسم را هم به او و دیگران می‌گویم و به همین دلیل نیز در بیان احساس واقعی خودم نوشتم: "اگر چه بحث و گفتگو با کسی که شخصیت شناخته شده‌ای است ولی با نامی مستعار و چهره‌ای ناشناس می‌نویسد، چندان خوشایند نیست ولی اجازه بدهید پیش از ورود به بحث، چند سؤال از شما بکنم."
در مورد نوشته آقای سنجری واقعیت این است که ایشان مقاله خود را با ایمیل خودشان برای سایت فرستاده بودند و من می‌دانستم که پشت نام "صمد" چه کسی نهفته است. اگرچه، با وجود اینکه می‌گویند که زمانی همکار مستقیم سایت بوده‌اند، نه من و نه آقای کیانوش توکلی، ایشان را نمی‌شناسیم.
به هر ترتیب، بحث با کسی که با نام آقای همایون سنجری شناخته شده است (اگرچه این نام هم مستعار باشد) برای من راحت‌تر است و در صورت لزوم می‌توانم در گفتگو با او به نوشته‌های قبلی ایشان هم استناد کنم.
از من پرسیده‌اید: "اگر در همان شرایط میلیونها انسان در آذربایجان به خیابان آمدند و گفتند ما می خواهیم که همه کردها و ارمنیها و آسوریها از آذربایجان بروند، عکس العمل شما چه خواهد بود؟ آیا فقط به این دلیل که میلیونها انسان چیزی را می خواهند شما به آن گردن می گذارید؟..."
رازی گرامی،
برای من اکثریت مردم، حتی رای مطلق صندوق رای، نشانه درستی آن تصمیم نیست. اگر چنین شرایطی که شما نوشته‌اید پیش بیاید، رای من منفی خواهد بود و به هیچوجه توافقی با آن نخواهم داشت و مخالفت خودم را با صدای بلند و به هر وسیله ممکن بیان خواهم کرد. و خوب می‌دانم: در آن شرایط، من بعنوان نیروی حاکم، از توپ و تانک و هواپیما و موشک و... استفاده نخواهم کرد.
***
درباره قوانین بین‌المللی من هم هیچ تخصصی ندارم و تنها کاری که توانسته‌ام بکنم، مطالعه آنها در حد امکانات و توانم بوده است.
تا به حال به ماده‌ای در قوانین بین‌الملل برخورد نکرده‌ام که صراحتا حق جدایی را مطرح کرده باشد. ولی مواردی وجود دارند که حق استقلال کشورها و مردم مستعمره و تحت‌الحمایه را به رسمیت می‌شناسند. اگر بخواهید می‌توانم آنها را پیدا کرده و به شما آدرس دهم.
در ضمن، همانطوری که نوشته‌اید، مواردی وجود دارند که حق تعیین سرنوشت مردم را مورد تاکید قرار داده‌اند.
جالب اینجاست تا آنجایی که من مشاهده کرده‌ام، در سایت‌های ایرانی فارسی زبان و حتی در سایت UN در جمهوری اسلامی، peoples را "ملتها" ترجمه کرده‌اند! دلیلش هم شاید این باشد که با استناد به آن می‌شود گفت که مثلا آذربایجانیها "قوم" هستند و نه "ملت" و بنابراین نمی‌توانند حق تعیین سرنوشت داشته باشند! (ناگفته نماند که من تا به حال در کتابهای تاریخ به "قوم آذربایجان" برخورد نکرده‌ام).
همینجا بگویم که سایت حقوق بشر افغانستان، peoples را "مردمان" ترجمه کرده است.
معمولا در رد حق تعیین سرنوشت و حفظ تمامیت ارضی به ماده‌ای از مصوبات سازمان ملل استناد می‌کنند که، تا آنجایی که من می‌دانم، در تمامی مصوبات آن که به نحوی روابط بین کشورهای عضو را در بر می‌گیرد، تکرار می‌شود: "هیچکدام از بندهای این (سند) نمی تواند در جهت به خطرانداختن تمامیت ارضی کشورها تفسیر شود..."
ولی کمتر کسی در نظر می‌گیرد که این بند مشهور، مربوط است به روابط بین کشورها و نه به روابط درون کشوری. دلیلش هم از نظر حقوقی، حداقل برای من، روشن است.
از نظر حقوقی، این بند از دخالت کشورها در امور داخلی همدیگر جلوگیری می‌کند. ولی اگر این بند را به مردم خود آن کشور هم بسط دهیم، مثلا با بند اول "میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی" در تناقض قرار می‌گیرد. زیرا اگر مردم حق تعیین سرنوشت دارند و در استفاده از این حق تصمیم به جدایی گرفتند، بند تمامیت ارضی به آنها آنها خواهد گفت: شما حق تعیین سرنوشت ندارید!