Skip to main content

آقای بهمن مؤحدی! شما میگوئید:

آقای بهمن مؤحدی! شما میگوئید:
Anonymous

آقای بهمن مؤحدی! شما میگوئید: (هیچ وقت ادعا نکرده ام ازیکی آکادمی های مارکس شناسی فرانسه مدرک دریافت کرده ام، ونمی گویم استاد مارکس شناسی مثل احسان طبری هستم که استاد روژه گارودی بود که در ایامی مار کسیست بود...) پایان نقل قول. جناب بهمن! من از شما مدرک تحصیلی نخواستم. من گفتم کسیکه ادعای مارکسیست بودن میکند، حد اقل باید اصول و مبانی اساسی مارکسیسم را مطالعه کند. بعد ادعای مارکسیست بودن کند. شما از طبری مثال می آورید، که او مارکسیست بود. من میگویم طبری نه تنها مارکسیست نبود، حتا مبانی اساسی مارکسیسم را هم بلد نبود. طبری یکی از مهره های حزب توده بود و عمری مانند یک سرباز در خدمت لنینیسم و یا بهتر بگیم در خدمت ناسیونال شوونیسم روس بود، و از مسکو هدایت میشد. طبری را توده ای ها آنقدر با غلو بزرگش کرده بودند، که گویا مارکس دوم بوده و ما خبر نداشتیم. خیر اینطور نیست. اگر آقای طبری

که اینقدر بزرگش کرده بودند، از محتوای مارکسیسم اطلاع کافی داشت، هیچ وقت بخودش اجازه نمیداد، مارکسیسم را رها کرده دنبال روسها راه بیفتد. آخرش را هم دیدیم سرنوشتش به کجا منتهی شد. طبری رهبریت تشکیلاتی را بعهده داشت که نظریه " راه رشد غیر سرمایه داری را" تبلیغ میکرد. جناب طبری شخصا تئوریسین و مجری پرو پا قرص آن بود. و همین جریان، راه سازش با رژیم اسلامی را طی کرد، و شعار "سپاه را به سلاح سنگین مجهز کنید را" به در و دیوار ها مینوشت، و سازمان اکثریت و مشابه آن را فریب داده به آنان نیز شعار " اتحاد و مبارزه با رژیم را " القا میکرد. عاقبت بدست خود طناب دار را بر گردن خویش، و بر گردن جنبش چپ آویخت. لازم به یاد آوریست، با تمام اشتباهات تاکتیکی که سازمان چریکهای فدائی خلق داشت، یک موی زنده یاد قهرمانان آن سازمان، به کل تشکیلات حزب توده می ارزد. حد اقل شما به این امر مسلم آگاهید، که تئوری مارکسیسم را حضرت لنین بنا نه نهاده بود، نظریه فلسفی مارکسیسم محصول فکری فلاسفه آلمانی فویا باخ و هئگل است که مارکس از تلفیق دو جهانبینی و ادغام آندو در یکدیگر و تطبیق ارکان آن با نیاز جامعه بشریت نظریه مارکسیسم علمی را بنا نهاد. مارکس قبل از اینکه مارکسیت باشد، یک بشر دوست است. مارکس قبل از اینکه مارکسیست باشد یک فیلسوف است. مارکس قبل از اینکه مارکسیست باشد یک اقتصاد دان است. مارکس به حقوق زبانی، فرهنگی، ملی، مدنی، اقتصادی و اجتماعی انسانها ارزش یکسان قائل است. در نظر مارکس هیچ خلقی یا مردمی از مردمان دیگر برتر و والاتر نیست. نه زبانش، نه نژادش، نه فرهنگش، و نه تاریخش. مارکس بوضوح در نوشته های خود برای خوشبختی نوع انسان انگشت می گذارد. در مارکسیسم حقوق طبیعی انسان، یعنی زبان، فرهنگ، حق تعیین سرنوشت استقلال هر ملتی مورد احترام است. مارکس تبلیغ شونیسم و ناسیونالیسم نمی کند. و با آن در تضاد است. مارکس نمی گوید، یک اقلیت ناچیز زبانش را به هشتاد میلیون به زور چماق و سرنیزه تحمیل کند. آری این است معنا و مفهوم مارکسیست بودن. آیا شما که ادعای مارکسیست بودن میکند، از این چیزها مطلع هستی. یا نخوانده ادعای مارکسیست بودن میکنی؟ به من که خواهان حقوق زبان مادری خود هستم، و خواهان حق تعیین سرنوشت مردم آزربایجان هستم انگ میزنی؟ اگر شما از مارکسیسم آگاهی میداشتی به من انگ نمی زدی. پس گفته های من درست از آب در آمد. و بطور محترمانه باید بمحضرت عرض کنم شما نه تنها مارکسیست نیستی حتا کوچکترین آگاهی از محتوای مارکسیسم نداری. بزور میخواهی ناسیونالیسم را بجای مارکسیسم تبلیغ کنی. این شدنی نیست.