وقتی آدم نظرات «کمونیست»ی شخصی به اسم «بهمن موحدی» را میخواند فضای دههی چهل پنجاه ایران در ذهنش مجسم میشود. همان شعارهای توخالی کمونیستی؛ همان «توهم توطئه»ها؛ همان «دشمنسازی»ها و «دشمنانگاری»ها؛ همان «مرگ بر این و آن گفتن»ها و «نابود باد این و آن گفتن»ها با همان حرارت و بدون کم و کاست سر داده میشوند؛ واقعیت «کمونیسم» همین است که در این «شعارهای توخالی» بطور کامل خود را متبلور مینماید. پایبندی به هدف بصورت اصولی خوب است اما اینگونه فریز ماندن تفکر در گذشته «فاجعه» است. این نشان میدهد که این «خیالپردازان» با قادر نبودن برای بهروز نمودن تفکر خود از گذشت ایام هیچ درسی نگرفته و در دنیای 40 50 سال پیش غوطه میخورند. آن شعر معروف «خاقانی شروانی» از مفاخر تورکهای آزربایجان و جهان وصف حال اینگونه افراد است «هان! ای دلِ عبرت بین! از دیده عبر کن، هان! ایوانِ مداین را آیینه ی عبرت دان».
رهاورد کمونیسم در عرصهی سیاست و اقتصاد جهان چیزی غیر از «فساد و تباهی» نبوده است. در شوروی به عنوان کشور مهد «کمونیسم» تحت شعارهای ضد «بورژوازی» با بت درست نمودن از «کارگر» و با شعارهای برابریخواهانه، عدالتطلبانه و مساواتجویانه طبقهی «پرولتاریا» به بند کشیده شد تا مثلاً آرمان جامعهی «ضد سرمایهداری» تحقق یابد اما در مرحلهی عمل آنچه بوقوع پیوست فقط دیکتاتوری، استبداد و خفقان مطلق در یکی از مخوفترین و فاشیستیترین نظامهای جهان بود. پیش و پس از فروپاشی شوروی حکومتهای کشورهای بلوک شرق که در دام چنگالهای هیولای «کمونیسم» گرفتار شده بودند یکی پس از دیگری فرو پاشیدند. در زمان «بوریس یلتسین» اولین رئیس جمهوری روسیه پس از اضمحلال شوروی، حکومت عملاً تحت کنترل «الیگارش»ها که در آن گروه اندکی با مصادرهی ثروت جامعه به نفع خود به شیوهی غیر دموکراتیک حکومت مینمایند بود و با آنکه روسیهی کنونی با انجام اصلاحاتی با فاصله گرفتن از تفکر کمونیستی به سمت سرمایهداری گرایش یافته است هنوز هم یکی از فاسدترین کشورهای جهان میباشد. نظرات انساندوستانهی مارکس فینفسه بد نبود اما «مارکسیسم» در عمل به «فاجعه»ای منجر شد که به جهت رویکرد ستیزهجویانهی حکومت کمونیستی شوروری بر علیه جهان، چیزی نمانده بود دنیا را در آتش جنگ و خونریزی نابود نماید!
«کمونیسم» و «مارکسیسم» چنان شکستی را در عرصهی سیاسی جهان متحمل شده و چنان ضربات هولناکی را به بشریت وارد نموده که حتی به زبان آوردن نامش مو را بر تن انسان سیخ میکند. در جغرافیای موسوم به ایران هم کاملاً مشخص است از رهگذر کمونیسم چه بلایی بر سر این مملکت آورده شده است اما ماها انسانهایی هستیم که تا ابد باید در چرخهی باطل توهماتی که اسمش را «تفکر» گذاشتهایم بچرخیم.
«کمونیسم» با آزادی و دموکراسی نه فقط سر سازگاری ندارد بلکه دشمن قسم خوردهی دموکراسی و آزادی بوده و لازمهی برقراری و حفظ حکومتی کمونیستی حاکم شدن استبداد و خفقان مطلق میباشد. «کمونیسم» را باید در بیغولههای تاریخ حبس نموده و امکان قد علم نمودن در جهان مدرن کنونی به آن نداد چرا که با رویکرد ضد سرمایهداری خود در پی نابودی جهان است.