Skip to main content

جناب آقای دکتر رضا حسین بُر،

جناب آقای دکتر رضا حسین بُر،
ناصر کرمی

جناب آقای دکتر رضا حسین بُر،

1- تقریبأ با تمام شاخص های و فاکتورهائی که در مورد جغرافیایی مرکزی ایران و شهر های مذهبی و متروپل مانند تهران ( که بنادرستی خود را پارسی) میدانند بکار برده اید موافق هستم، موردی دیگری را که باید اضافه کنم، ضد کمونیست بودن آنها هم هست، که علنأ تجربه شد که این گروه از افراد در یک جمهوری سکولار و دمکرات به تمامی ادیان و باورها اجازهء فعالیّت را میدهند، امّا حقوق دمکراتیک و فردی را از مارکسیست ها سلب میکنند. و سخت پراکنی میکنند که مار کسیست ها ایدئولوژیک هستند.
2- امّا باید تأکید کنم که شاخص ها و فرهنگ اجتماعی و سیاسی را که شما به آنها اشاره کرده اید، به هیچ وجه به مناسبت "فارس زبان" بودن مردمان جغرافیای نامبرده نبوده و نیست، بلکه ریشه در روند و پروسهء تکاملی ایران، بعد از تسلط اعراب و حکومتهای تُرک تبار در ایران است.

و گرنه تاجیکستان و افغانستان، بخشی از آسیای میانه، هند، پاکستان، عراق، و در بعضی از کشورهای دیگر هم فارس زبان هستند. امّا دارای چنین شاخص هایی نیستند. به بیانی دیگر همه گویشهای ایرانی از جمله بلوچی هم فارسی است
3- از این گذشته زبانی که امروز فارسی نامیده میشود، پارسی باستان و پارسی میانه هم نیست، زبانی شکل گرفته بر اساس دین و ادبیّات دین محوری است، این زبان، زبان گویای همان جهان بینی و فرهنگ دین گرایی شیعه گری است، شاخص های برجستهء فرهنگ حاکم بر این مناطق ، شاخص های دینی و فرهنگ شهری و سرمایه داری آن هم دینی و شیعه گری است، در این فرهنگ کسی احترام دارد که بیشتر سر بر مهر بگذارد، مساجد بیشتری ساخته شده باشد، حج رفته و حاجی بازار باشد، بیشتر قرآن را از حفظ داشته باشد. روشنفکرانش همه روشنفکر دین گرا هستند، از جنگی در بین اعراب در نجف و کربلا فلسفه و ایدئولوژی و جهان بینی و راه خوشبختی را در دوجهان پیش پای مردم میگذارند. و بسیار مسائل دیگر.

3- این گروه از افراد ساکن جغرافیای نامبرده، یا "سلطنت طلب" هست و یا "شیعه گری". چرا که بخوبی میدانند در یک سیستم جمهوری دمکراتیک و سکولار و غیر متمرکز، ، تمام نشانه ها و پارسی بودن قلابی را که بخود آویزان کرده اند بر زمین خواهند ریخت و دچار یک بحران هویتی خواهند شد. این مردمان از یک سو هدفمند خود را پارسی مینامند، از سویی دیگر رضاشاه را در سال 1934 میللادی وادار کردند تا با کمک انگلستان نام بین المللی پارس ( پرسیس، پرشین، پرزین) را از روی نام ایران بردارند.
بنا بر این بی جهت نیست که اغلب روشنفکران و نویسندگان این جغرافیا، شیعه و دین گرا بوده و هستند. فیلسوف و مفسر شیعه گری میباشند و علاقه ای به تاریخ قبل از اسلام ایران ندارند و حتّی از آن متنفر هستند. اگر دین اسلام و شیعه گری نبود کسی احمدی نژاد و حسن روحانی را به عنوان رفتگری استخدام نمیکرد.
4 - مشخصاتی که این مردمان دارند: ایرانیان غیر پارسی هستند که با مردمان عرب، تُرک، مغول، تاتار، و غیره آمیخته شده اند، و شیعه گری را بصورت سیستماتیک بصورت ایدئولوژی مانند مارکسیست در آوردند و انقلاب 57 هم حاصل تلاش آنها بوده است. حکومتها از زمان تسلط تُرکها تا به امروز آمیخته ای از این مردمان و مردم تُرک آذری است و نظام جمهوری اسلامی آمیخته از همین دو گونه مردمان است که یکی شمشیر و چماق را دارد و دیگری تئوریسین است. سرو صداهایی که مردمان تُرک آذری راه انداخته اند، فقط و فقط به مناسبت حفظ نظام جمهوری اسلامی است.
5- در مورد رسانه های گروهی هم کاملأ حق باشماست، گاهی اوقات افراد بیسواد و تازه به دوران رسیده را هدفمند بزرگ میکنند، که عرصه را بر فضای پژوهشی تنگ و متأسفانه دمکراسی دیجیتالی را هم مسخره کرده اند. بنادرستی نسبت پارسی و هخامنشی بودن را به این مردم دادن خطای بزرگی است، مردم این قسمت از جغرافیای ایران، بنیادگذار تمدن و فرهنگ و تاریخ و امپراطوریهای پارسی و ایرانی نبوده و نیست، زادگاه زبان پارسی نبوده و نیست، اثار باستانی ایران قبل از اسلام در آنجا نیست، آرامگاه پارسی ها در آنجا نیست. تنها هنرشان اشاعهء شیعه گری است.

اقوام و تیرهای ایرانی، از هر کسی در ایران امروز پارسی تر و هخامنشی تر میباشند، چرا که هویّت و فرهنگ پارسی و ایرانی خود را حفظ و پاسدار آن بوده اند.
در فرصت مناسب با جمع آوری کامنت ها و افزودن بر آنها به این موضوع خواهم پرداخت و انتشار خواهم داد.