Skip to main content

"قورباغه يی داشت ابوعطا می

"قورباغه يی داشت ابوعطا می
Anonymous

"قورباغه يی داشت ابوعطا می خواند.
گفتم: مگر آب، سربالا می رود؟
گفت: نه، ولی دلم تنگ بود زدم زير آواز.
پرسيدم: می دانی؟
جواب داد: می دانم.
....
....
يک نفر پشت کامپيوتر نشسته بود و داشت چيز می خواند.
گفتم: چه می خوانی؟
گفت: نوشته های تو را.
پرسيدم: می دانی؟
جواب داد: چه چيزی را؟
زدم شيشه ی کامپيوترش را شکستم.
...
...."

من اینجوری فهمیدم:
انسان بیدار آگاه، آدمی یه که
در عرصه عمومی، توی اجتماع، در ملاء عام
بخاطر دونستن، بخاطر دانش، بخاطر آگاهی حتی؛
می دونه
در کنار خوندن و نوشتن
باید که کاری کرد، پس شاید که کاری باهاس کرد، کارستان!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی و هزار اشرف یادتون نره!

رفیق سائل.