Skip to main content

با دوستی در باره رویدادهای

با دوستی در باره رویدادهای
Anonymous

با دوستی در باره رویدادهای گذشته صحبت میکردم و ا زمن پرسید فلانی اگر همین اقای معتمد کارمند محترم ساواک در همان زمان دستگیری خمینی و اخراجش به ترکیه اورا با گلوله میزد و یا د رهمان زندان رجوی سر به نیست میشد ویا در همان خیابان حمید اشرف را نشان میرفت سرنوشت ما چه میشد ؟ ایا باز هم انقلابی در راه بود ؟ گفتم نمیدانم ولی ساواک عاقبت اندیش تقاضای دستگیری هزار مخرب را متاسفانه بدست نیاورد و حال اجازه بده با شعری از خودشان در باره خود شان قضاوت شود . از کیست نمیدانم ولی کاروان این ملحدان همچنان در شنزار بسوی کعبه میرود . اما شعر..

خدا دور بود
ابرهای تیره در افق
مرگ در کمین
آن که می دانست پنهان می شد

بر ما مخند، چه می توانستیم
گویی افسون گشته بودیم

دل ها پر از امید های پوچ بود
چشم هامان بسته
گوشها کر از آن همه شعار
سرسام گرفته بودیم

بر ما مخند، نمی دانستیم
ابلهانه سوی مرگ می شتافتیم

میان توفان، کاخی از شن سازان
وانگاه که گرگان دندان به هم می خاییدند
کودکانه خندیدن
در خواب بودیم که یورش آوردند

بر ما ببخش، نمی خواستیم
صبح چنان قریب نمود که شب یادمان رفت ...