Skip to main content

آقای توکلی عزیز، شما جان کلام

آقای توکلی عزیز، شما جان کلام
Anonymous

آقای توکلی عزیز، شما جان کلام را نا خواسته در جمله آخرتان بازگو کرده اید، و نیازی به شرح بیشتر نیست. میفرمائید" سعید سلطان‌پور پس از انشعاب در سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران درپی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، به طرفداری از طیف اقلیت پرداخت که باور به ادامه مبارزه مسلحانه و موضع‌گیری در مقابل رژیم تازه ‌تاسیس جمهوری اسلامی داشت" پایان نقل قول. جناب توکلی، شخصا افرادی را بطور خانوادگی از نزدیک میشناسم که روزگاری در همان اوایل انقلاب منحوس 57 هوادار و حتا بعضی هایشان عضو تشکیلات سازمان مبارک به اصطلاح آقایان اکثریت بودند. زمانیکه اینان بنا بر ماهیت سازشکارانه با رژیم اسلامی فارس، تحت شعار" اتحاد و مبارزه" همکاری کرده به وی چراغ سبز نشان میدادند، روزی در یکی از جلسات یکی از بچه ها به حاضرین گفته بود: شما به چه دلیلی چنین شعار های بی منطق و خنده آور میدهید، در صورتیکه اگر افراد مسلح سپاه و بسیج

همین روزنامه و اعلامیه های سازمان را از من کشف کنند، همانجا بر سرم تیر خلاص میزنند. واقعیت هم همین بود، آقایان اکثریت، بقول خودشان با "خصوصیات مترقی رژیم دیکتاتور پانفارس اسلامی" اتحاد داشتند و با آن همکاری میکردند. روزی که بچه های مذکو، سازمان را ترک کردند، از طرف رهبریت سازمان به آنان انگ های مختلف زدند. و تحقیر و تهمت و تهدیدها شروع شد، طوری که بخشی از آنان لو رفتند، و در زندانهای رژیم تیرباران شدند. دو تن از آنان را از نزدیک میشناختم. یکی جوان دیپله ورزشکاری بود که در استان مقام قهرمانی کسب کرده بود. دیگری دختر دیپلمه زیبائی بود، که تروریستهای سپاه وی را دستگیر، و ماهها به وی تجاوز کرده بعد اعدامش کردند. اینکه میفرمائید، نیمی از سازمان اکثریت ترکها هستند، این که چیز تازه ای نیست. اغلب بنیانگذاران سازمانهائی مثل حزب توده سابق، سازمان مجاهدین خلق سابق، و مخصوصا بنیان سازمان چریکهای فدائی خلق را، جوانان قهرمان و تحصیل کرده تورک آزربایجان بنا نهادند.
اما بعد از اینکه پانفارسیسم در راس این سازمانها چا پهن کرد، آنها را از درون متلاشی کرد. این سازمانها از خط مشی اصلی خود منحرف گشتند.
به نکته ظریفی که لازم است بدان اشاره شود، این است که اینجانب دوستانی دارم که اکثریتی هستند و یا روزگاری عضو و یا هوادار آن بودند. کسانی میشناسم که از بچه های اقلیت هستند، همانطور از بچه های مجاهدین. ما با بدنه سازمانها مشکلی نداریم. مشکل اشخاصی هستند که در پس پرده خیانت به عنوان رهبران قلابی!، سازمان را به بیراهه کشیدند. بعد از کشته شدن رهبران سازمان در خانه های تیمی شهری و جنگل، بدست ساواک شاهنشاهی منحوس، در نبود شخصیتهای کار آمد و صادق، افرادی مثل آقای نگهدارها سکان آن را بدست گرفتند، کسانیکه تا قبل از آن حوادث، لقب بچه سوسول داشتند. کسانیکه اصلا بوئی از مبارزه نبرده بودند. اینان در دست رژیم آخوندی به بازیچه ای بدل شدند، مثل رهبران حزب توده که با افتخار تمام در زندانهای رژیم اسلامی فارس، دسته دسته طوبه کرده مسلمان شدند. آری وقتی از خیانت یک سازمان سخن میرود، بدنه سازمان، و هواداران آن مورد نظر نیست. کسانی مورد نطر است، که به عنوان پانفارسیسم در نقش رهبریت رل بازی کردند، و خیلی از انقلابیون دیگر را لو دادند، ضربه هولناکی به جنبش چپ زدند. شاعر و نویسنده انقلابی خلق زنده یاد " سعید سلطانپور" نیز از این نمودنه بود. که آقایان تاب تحمل آن را نداشتند که از آنها جدا شود تا روزی از طریق عوامل مشکوک سازمان لو رفت. کسانیکه با بیشرمی تمام در درون سازمان اکثریت جوک توهین آمیز تورکی اشاعه میکردند و صحبت کردن به زبان تورکی را مثل سازمان رجوی قدغن کرده بودند. و تحت شعار سوسیالیسم خدا بیامرز، شونیسم فارس، و تئوری "راه رشد غیر سرمایه داری" را برای خوش خدمتی به ناسیونال شونیسم روسی تبلیغ میکردند. اکنون که آبها از آسیاب افتاده خیلی چیزها بر ملا شده است نیازی به توضیح بیشتر نیست. البته مردم خل نیستند! در همان زمان بازداشت زنده یاد "سعید سلطان یور" مثل برق شایع شده بود که وی بدست خیانت پیشگان لو رفته است. چون به آنان "بله" نگفته بود. میخواستند از وی انتقام بگیرند.