Skip to main content

آقای لوایی واقعا متاسفم که

آقای لوایی واقعا متاسفم که
Anonymous

آقای لوایی واقعا متاسفم که چنین مطلبی را از شما بلافاصله پس از درگذشت آقای کیارستمی خواندم! ای کاش کمی تامل می کردید و بدون عینک پیش داروی به این فیلم نگاه می کردید تا چنین اشتباه فاحشی مرتکب نمی شدید! متاسفانه شما قضیه را کاملا برعکس متوجه شده اید. آقای کیارستمی که خود ترک بود نه تنها به ترکها توهین نکرده بلکه نقش قهرمان اصلی داستان فیلمش را به یک ترک داده. برخلاف برداشت شما قهرمان فیلم نه آقای بدیعی بلکه همان سرباز کرد، کارگر افغان و از همه مهمتر کارمند ترک موزه هستند که به بدیعی که آشکارا نگاه از بالا به پایین به همه این افراد دارد و مولفه های نژادپرستی مرسوم جامعه به اصطلاح روشنفکر ایران را در خود دارد، معنای جدیدی از زندگی را می آموزند...

همانطور که شما برشمرده اید در بسیاری از صحنه ها بدیعی کاملا نگاه راسیستی و دگرستیزانه به قربانیانش دارد. او کردها، افغان ها و ترکها را به این خاطر برای هدفش انتخاب می کند که خیال می کند چون آنها محتاج نان شب شان هستند و درک و فهم درستی از زندگی ندارند بدون پرسش حاضر خواهند شد آنچه او می خواهد را انجام دهند. اما به غیر از کارگر ترک کسی حاضر نمی شود به او کمک کند و به بدیعی که خیال می کرد آنها را می تواند به راحتی با پول بخرد درس انسانیت و عزت نفس در عین تنگ دستی می دهند.
اما قهرمان اصلی فیلم کارگر ترک است که با پذیرش ظاهری درخواست بدیعی او را از مسیر دیگری می برد و در طول مسیر با حرفهایش در او تاثیر عمیقی می گذارد و شوق زندگی را در او دوباره بیدار می کند. او به جای نصیحت می گوید که چه بخواهد برود و چه بماند دوست او باقی خواهد ماند و در هر دو حالت هر آنچه او می خواهد را انجام خواهد داد. او در واقع از شوک درمانی استفاده می کند و چنان باورپذیر رفتار می کند که بدیعی یک لحظه ترس برش می دارد که مبادا او را زنده بگور کند و برای اطمینان دوباره سراغ او می رود و تاکید می کند که با دو سنگ او را بزند تا مطمئن شود که مرده پون شاید خواب باشد! اینجاست که کاملا معلوم است که آن مرد ترک توانسته بدیعی را منصرف کند و او دیگر نمی خواهد بمیرد.
خطای بزرگ آقای لوایی این است که به اشتباه تصور می کند که آقای کیارستمی با نقش اول فیلم یعنی آقای بدیعی هم ذات پنداری می کند و او را قهرمان فیلمش کرده در حالی که کاملا برعکس است و بدیعی ضد قهرمانی است که در طول فیلم از نگاه عاقل اندر سفیه به دیگران به زیر کشیده می شود تا معنای زندگی را از کسانی بیاموزد که خیال می کرد که هیچ نمی فهمند و حتی اگر توضیح بدهد هم آنها او را نخواهند فهمید! نکته جالب اینجاست که ما به عنوان تماشاگر در مورد شخصیتهای لر، کرد، افغان و ترک خیلی بیشتر می شنویم تا خود آقای بدیعی که کاملا مجهول باقی می ماند و هیچ در مورد گذشته او و دلیل تصمیم خودکشی اش نمی بینیم و این خود نشان می دهد که کیارستمی اصلا به دنبال آن نیست که بیننده با آقای بدیعی هم ذات پنداری کند و یا او را درک کند چون او فقط نقش اول فیلم است ولی قهرمان فیلم نیست! همین امر باعث شده که بعضی از منتقدین بین المللی فیلم هم دچار اشتباه شوند و دقیقا همین امر را که فیلم در مورد شخصیت و گذشته و دلایل بدیعی برای خودکشی کاملا سکوت می کند را نشانه ضعف فیلم دانسته اند در حالیکه کیارستمی با همین سکوت می خواسته وزن بدیعی را در برابر سایر شخصیتهای داستان پایین نگه دارد و تاکید کند که او ضد قهرمان فیلمش است.
برای درک این موضوع که کیارستمی هرگز نمی توانسته با آقای بدیعی هم ذات پنداری کند و او را قهرمان داستانش بداند همین حرف او در مصاحبه اش با بی بی سی کافی است که گفته بود اگر حق انتخاب داشت بین این که خودش زنده بماند یا آثارش زنده بمانند، بدون تردید زنده بودن خودش را انتخاب می کرد و همین نشان می دهد که او هرگز نمی توانست با خودکشی روشنفکرمابانه صادق هدایتی هم ذات پنداری کند.
آقای لوایی شما درست متوجه شده اید که جلوه های تحقیر غیرفارسها و حاشیه نشین ها از زبان بدیعی در فیلم به وضوح برجسته شده ولی وقتی بدانیم که بدیعی نه قهرمان بلکه ضد قهرمان فیلم است، آن وقت باید از آقای کیارستمی تمجید کرد که نژادپرستی موجود در طبقه روشنفکرنمای ایرانی را عریان جلوی دوربین کشانده و درماندگی اش را به تصویر کشیده.
شاید آنچه باعث شده شما در مورد فیلم دچار اشتباه شوید آنجاست که کارگر ترک یک جوک ترکی تعریف می کند ولی وقتی دقت کنیم که هدف از آن جوک نه خنداندن تماشاگر مثل لودگی فیلمهای به اصطلاح کمدی فارسی بلکه مثلی برای نشان دادن طرز فکر اشتباه بدیعی است مساله حل می شود.