از آخر به اول
برای درک بعضی داستانها لازم است به قسمت پایانی آنها توجه نمود. این بخش کمک میکند کل داستان را بتوانیم بفهمیم. این یک متد هنری ست - و معروف-که نویسندگان ی فیلم نامه یا داستان، از آن استفاده میکنند. در این فیلم نامه-طعم گیلاس- نیز از آن استفاده شده است.
قسمت آخر فیلم
کارگردان - کیارستمی- با گروه فیلم بردار خود در روی تپه ی خارج شهر هستند و سربازان پس از رژه رفتن سخن رستمی را از راه دور دریافت میکنند که میخواهد سربازان استراحت کنند. و فیلم برداری تمام شده
در این دقایق نیز بدیعی آرتیست کارگردان یا قهرمان اصلی فیلم از پایین تپه که محل « چاله» ی خود کشی او بود بالا میاید و سیگاری روشن کرده به رستمی کارگردان میدهد.
چاله جایی ست که قرار بود بدیعی با خوردن قرصهای خواب آور در آنجا خود کشی کند- و اینجا دیده میشود که نمرده و ساغ و سلامت است.هوا آفتابی ست و طبیعت پر علف و زیبا.
آغاز فیلم و داستان
بدیعی توی ماشین نشسته و دارذ از شهر کم کم خارج میشود و مرتب به بیرون نگاه میکند که « چال کننده ی » خودش را پیدا کند.
1- از کنار میدان عمله ها رد میشود و در جواب کارگری که می پرسد «کارگر میخواهی؟» با لحن سرد ی میگوید نه خیر.
-اینجا بیننده شاهد « فقر و بیکاری» زحمتکشان است .
2- بعد از طی کمی راه به دو کودک خرد سال میرسد که می پر سد چکار میکنید جواب میدهند « ماشین بازی». آنها توی یک ماشین آشغالی سرگرم بازی هستند.
- کودکان فقیر که محل بازی مناسب ندارند. رد میشود .
3- در تلفن همگانی شاهد صحبت یک مرد جوان است که « فقر» مالی در سخنانش قابل درک است. بعد با مرد صحبت کند و میخواهد مسئله ی چال شدن خود را مطرح کند که می پرسد« شما مشکل مالی دارید من میتونم کمکتان کنم.» جواب می شنود که «برو و گرنه دهنتو سرویس میکنم.»
- محیط خارج شهر است و فقر از همه جایش می بارد.
4- با مرد جوان « لر»-ی برخورد میکند که از توی آشغالها چیز جمع کرده . لر میگوید « کار بلد نیستم چیزهای اینجا را جمع میکنم و میفروشم» .بدیعی میخواهد پول بدهد که کار چال شدن خود را روبره کند که نمیشود. ملیتش را می پرسد.
5- سرباز تازه خدمت سروع کرده ای را در راه سوار ماشین میکند. «ملیتش را می پرسد». و مسئله ی چال شدنش را مطرح میکند . در آغاز صحبتها جوان کرد احساس میکند که « بدیعی ممکن است نظر» جنسی به او داشته باشد. پیشنهاد چال شدنش را قبول نمیکند و از ماشین پیاده شده به طرف پادگان میدود. از دست او فرار میکند.
-فقر اینجا هم هست.
6- ماشین بدیعی داشت به دره سقوط میکرد که مردم فقیر اطراف جمع شده ماشین را روی جاده قرار میدهند.
-مردم همه زحمتکش و فقیر.
7- با کارگر افغان برخورد میکند که « نگهبانی» ماشین آلات را به عهده دارذ . اینجا هم« ملیت »مورد توجه است.
8- با طلبه ی جوان افغان برخورد میکند که چال کردنش را در مقابل پول قبول نمی کند. فقر و ملیت در صحبت مطرح است. و از کجا آمده است.
9-در خاک ریزی ، جایی که مزاحم کار کارگران است می نشیند که بیرونش میکنند.
10- با کارمند ترکی که پیرمردیست برخورد میکند.
-پیرمرد جوک «یه ترکه» میگوید. و بایاتی غلط و من در آورده میخواند. و عاقبت قول میدهد که صبح زود به چاله سر بزند
اگر قرصها اثر نکرده باشند بیدارش کند و اگر او مرده باشد رویش خاک بریزد.
11-قسمت آخر فیلم
کارگردان - کیارستمی- با گروه فیلم بردار خود در روی تپه ی خارج شهر هستند و سربازان پس از رژه رفتن سخن رستمی را از راه دور دریافت میکنند که میخواهد سربازان استراحت کنند. و فیلم برداری تمام شده است.
در این دقایق نیز بدیعی آرتیست کارگردان یا قهرمان اصلی فیلم از پایین تپه که محل « چاله» ی خود کشی او بود بالا میاید و سیگاری روشن کرده به رستمی کارگردان میدهد.
---
آنچه در این گشت وگذار بدیعی مهم است :
1-تست آدمها برای چال کردن در مقابل بود که قبول نمیکند-تنها ترک در حرف قبول میکند ولی فردایش به سخن خود عمل نمیکند.
2- فقر آدمها و محیط، که از گوشه های ایران جمع شده اند و از افغانستان.
3- ملیت و زادگاه و شغل و وضع مالی آنها مورد پرسش است.
4-برخورد بدیعی به آدمها از بالا به پایین است. بدون همدردی .