Skip to main content

هر حکومتی تصویری از حداقل یک

هر حکومتی تصویری از حداقل یک
دیرنج مین ائللی

هر حکومتی تصویری از حداقل یک بخش جامعه است, از آسمان نازل نشده و بر خلاف تصور عامه امپریالیستها هم حاکمشان نکرده اند. حکومت اسلامی در سال 1357 با اکثریت آرا به قدرت رسید و مثل تمامی حکومتها بعدها با ریزش مواجه شد و به مرحله ای رسیده که هر آن احتمال سقوطش می رود. واما آنچه که رژیمهای اینچنینی را بر گرده جامعه ایرانی سوارمیکند وآقای لوائی آنها را برجسته می سازد در بطن جامعه ایرانی دست نخورده باقیست. حکومتهای آینده ایران , اگر به چند کشور تقسیم نشود همچنان قدار و دیکتاتور خواهند بود چراکه آلنرناتیوها همه از جنس جمهوری کهریزکی هستند و تنها رنگشان متفاوت است. مثلا مخالفان اصلاح طلب سبز این حکومت با طرفداران ملیونی اش, از دوران طلائی امام!!!! با حسرت سخن می رانند, یعنی دورانی که خمینی آن بمراتب از خامنه ای قدار , قدراتر بود وموسویش از احمدی نژاد بی رحم به رحم تر بود. فرق بین مخالفین سلطنت طلب

با رژیم کنونی, تنها کازمتیک و ظاهریست درست بمانند تفاوت عبا و عمامه با کت وشلوار و فوکول. در ادبیات سیاسی اینان نام ولی وقیح به شاهنشاه و کتاب اسمانی به شاهنامه تندیل شده و گرنه متن همان و عمل همان است. آخوندها بنام اسلام و ایران انسانها را از هستی ساقط می کنند , سلطنت طلبان بنام ایران و تمامیت ارضی حمام خون در مناطق غیر فارس راه انداخته اند و هنز هم آشکارا ماهارا تهدید به مرک می کنند. مجاهدین که داستان برخورد با خودیهایشان آنهم در غربت,زبانزد همه است با پترو دلارهای رژیم بدتر از رژیم ایران ( عربستان) رویای تعمیم این رفتار را به سرتاسر ایران فعلی در سر می پرورانند. دموکراتهای خود خوانده ای که رئیس جمهور!!! ایران را در پشت درهای بسته یک اتاق انتخاب کرده اند و زنان تشکیلاتشان موظف به رعایت حجاب هستند. اکثریت قریب به اتفاق کمونیستهای ایرانی در دوران کودتای اکتبر 1917 شوروی گیر کرده اند و با فرهنگ فئودالی ایرانی درآمیخته اند, اینان جای " کاپیتال" را با قرآن و " چه باید کرد" را با نهج البلاغه در کتابخانه شان تعویض کرده اند و با اطاعت کورکورانه و سطر به سطر همانند آخوندها عمل می کنند. هنوز به دیکتاوری پرولتاریا و نفی و مهندسی زورکی جامعه می اندیشند و با چپ انسانگرای دموکرات اروپائی قابل مقایسه نیستند. ملی ها و ملی-مذهبی های ایرانی, دموکراتهای خود خوانده ای هستند که از دموکراسی هیچ نمی دانند. پیامبر این جماعت, یعنی محمد مصدق, در زمان نخست وزیری خود حتی یکبار حق رای زنان را مطرح نکرد, درزمانیکه در آزربایجان شمالی یسی و چند سال و در ترکیه قریب به 25 سال بود که زنان در انتخابت شرکت می کردند. بجز در یک مورد در زمان پیشه وری که از حکومت فدرال در مجلس دفاع کرد که صد البته با انگیزه حفظ ایران نه احترام به حقوق انسانها بودو بعد از یورش و اشغال آزربایجان توسط ارتش ایران دم فرو بست. اینست داستان آنچه که ایرانش می نامیم و آقای لوائی بدرستی جامعه ایرانی را از دید ماکرو و اشل بزرگ می بیند. البته که در میان حاملان فرهنگ ایرانی, دموکرات واقعی, انسان مدرن, مردمان با محبت و دوستان واقعی هم هستند ولیکن اقلیت ناچیزی را تشکیل می دهند و نمیتوانند مبنای قضاوت در خصوص کل فرهنگ ایرانی قرار گیرند. آنهائی که هنوز در گله های صد هزار نفری در تظاهرات جمهوری کهریزکی شرکت می کنند , جماعتی چند هزار نفری که در شهری کوچک, صبح کله سحر با خانواده خود به تماشای اعدام می روند, دیاسپورائی که علیرغم حضور 35 ساله در کشورهای پست مدرن , قادر به درک و تحلیل فاجعه کشتار مونیخ نیست, ملیونها انسانی که به ضریح مقبره امامزادگانی همسان خمینی دخیل می بندند و ... همه برآمده از فرهنگ ایرانی-شیعی هستند و با سر فرو کردن در برف, صورت مسئله حذف نخواهد شد.