Skip to main content

فقط در رژیم جمهوری اسلامی

فقط در رژیم جمهوری اسلامی
بهمن موحدی(بامدادان)

فقط در رژیم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است که جوانی 28 ساله ( آنهم فردی لمپن و جاهل) سرتیپ و تیمسار می شود! درهیچ کجای جهان تا به حال این اتفاق محیرالعقول! نیفتاده است که جوانی لمپن و چاقوکش ژنرال شود! رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی بنا به ماهیت بناپارتیستیِ خود از همان روز اول روی کارآمدنش تا به امروز اکثر کادر امنیتی و اطلاعاتی خود را از افراد لمپن جامعه انتخاب کرده و می کند و حتی آنها را برای بدست گرفتن پست های کلیدی و حساس امنیتی و غیر امنیتی تربیت می کند!!!! محمدعلی نصرتی ها و احمد علیرضا بیگی ها نمونۀ بارز این سیاست ضدخلقی رژیم جمهوری اسلامی هستند.
وظیفۀ جوانان غیور و آگاه آذربایجانی و تُرک ما این است که جانوران کثیف و خونخواری مثل احمد علیرضا بیگی ها و محمدعلی نصرتی ها و سلمان خدادادی ها را مجازات کنند و به کیفر انقلابی برسانند.

به طور قطع بعد از سرنگونی رژیم خونخوار و ضدبشری و ضدملی جمهوری اسلامی؛ تمامی سران و کارگزاران و مزدوران ریز ودرشت رژیم در دادگاههای خلقی به اشدت مجازات محکوم خواهند شد و به کیفر جنایتها و دزدیهای خود خواهند رسید. ما ایرانیان جنایتها و دزدیهای رژیم ضدبشری و ضدملی جمهوری اسلامی را نه می بخشیم و نه فراموش خواهیم کرد. به راستی با جنایتکاران و چپاولگرانِ رژیم ضدبشری و ضدایرانی جمهوری اسلامی چه باید کرد؟بعضی به غلط و اشتباه صحبت از بخشش جنایتکاران رژیم جمهوری اسلامی تحت شعار هائی مانند "خشونت ، خشونت ببار میاورد" و یا "می بخشیم ، ولی فراموش نمی کنیم" و یا چیزهائی از این قبیل از حالا برای فردای انقلاب تعیین تکلیف میکنند. به بعضی ها هم که علیرغم این که خود یا در دوره رژیم کثیف پهلوی و یا در دوره همین رژیم جنایتکار و ضدایرانی جمهوری اسلامی شکنجه دیده و زندانی شده اند و مخالف هرگونه "اعدامی" هستند ، باید گفت که اصطلاح "خشونت ، خشونت ببار میاورد" به عنوان یک اصل درست است ، اگر چه میتوان گفت که بر عکس آن به عنوان یک اصل درست نیست ، یعنی با محبت هم نمیشود خشونت را به محبت تبدیل کرد ، یا "محبت ، لزوما محبت ببار نمیاورد". این است که باید دید ما در کجا ایستاده ایم و در چه مرحله ای از جامعه هستیم و چرا "اعدام" ؟ در ایران ، وقوع کودتای ننگین 28 مرداد و بعد از شکست حزب توده و جبهۀ ملی باعث شروع سال ها یاس و ناامیدی شد. زمستان سرد سیاسی ای که آن سال ها کشورمان را فرا گرفت منجر به "سر ها در گریبان فرو رفتن" ها گردید. تا اینکه حماسه سیاهکل توسط سازمان پرافتخار چریکهای فدائی خلق ایران در نوزدهم بهمن 1349 اتفاق افتاد و پیشتازان طبقه کارگر و دیگر اقشار زحمتکش ، با عملیات مسلحانه ، از یک طرف خدشه پذیری سلطه دشمن و از طرف دیگر نوع مبارزه برای سرنگونیش توسط توده های مردم را به آن ها نشان دادند. اعدام های انقلابی که هر یک طبقه و قشر خاصی را مورد خطاب قرار میداد ، همگی به نفی ادعای "جزیره ثبات و آرامش" رژیم شاه و شکستن جو خفقان و هرچه سیاسی شدن جامعه منجر شد. اعدام انقلابی تیمسار "ضیا فرسیو" رئیس اداره دادرسی ارتش ، در دل های سرد روشنفکران جرقه امید زد. اعدام انقلابی سروان "نیک طبع" بازجو و شکنجه گر معروف ساواک ، روحیه و مقاومت زندانیان سیاسی را بالا برد. اعدام انقلابی سروان "نوروزی" افسر گارد دانشگاه که در اذیت و آزار دانشجویان دست داشت ، دانشجویان را به مبارزه بیشتری دعوت کرد. اعدام انقلابی "عباس شهریاری - اسلامی" ساواکی کادر رهبری حزب خائن توده که به مرد "هزار چهره" مشهور شده و در لو دادن و دستگیری و شکنجه و اعدام مبارزان بسیاری شرکت کرده بود ، افراد سیاسی بسیاری را به ادامه مبارزه امیدوار کرد. اعدام انقلابی سرمایه دار معروف "محمد صادق فاتح یزدی" صاحب کارخانجات "جهان" که از ثمره کار طولانی و طاقت فرسای کارگران و کودکان در مدت بسیار کوتاهی میلیونر شده بود و به درخواست او ارتش شاه به کارگران کارخانه "جهان چیت" که برای شکایت از ناچیزی دست مزدشان و شرایط نامساعد کار از کرج به تهران راهپیمائی میکردند ، حمله کرده و با بستن کارگران بیگناه به مسلسل ، بیشتر از بیست تن از آنان را با گلوله از پای در آورد ، نشان داد که سازمانی مخفی و انقلابی در جامعه وجود دارد که حامی کارگران ، دانشجویان و روشنفکران است و از مبارزات به حق آن ها پشتببانی و دفاع میکند. البته در کنار سازمان چریکهای فدائی خلق ایران ، سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران هم با اعدام انقلابی سرتیپ "زندی پور" – رئیس کمیته مشترک ساواک و شهربانی و همچنین اعدام های انقلابی شش مستشار آمریکائی ، رابطه تنگاتنگ ارباب و نوکری امپریالیسم آمریکا و شاه را بر همگان آشکار کرد. (ادامه نظر در کامنت بعد)