Skip to main content

جناب لوایی،

جناب لوایی،
Anonymous

جناب لوایی،
جویای نظر شما بودم که امیدوارم ایران گلوبال بدون سانسور چاپ کند و قسمتهای سانسور شده کامنت قبلی بنده را حداقل به خود شما بفرستد.
یک نفر " شاکی" که در عمر خود همیشه چشم به جیب دیگران بسته با پاسپورت جمهوری اسلامی و بدون هیچ مشکلی ازایران به باکو سفر می کند. بعد از مدتی تصمیم می گیرد که برای نجات از بیکاری و نجات از تامین امرار معاش خوانواده چاره ای بهتر از پناهندگی نیست. اما در مدت پناهندگی در باکو نیز دنبال شغلی نمی گردد و با کمک خیر خواهان امرار معاش می کند. اعضای خوانواده و پسرخردسال در آن سوی مرز منتظر او هستند.اما این یکی به خیالش نیست. مشغول بدگویی پشت کسانی که به او کمک می کنند. "فلان فلان شده ها اینهمه پول دارند اما به من نمی دهند. چرا او صاحب ملک و ماشین است. حتما از دولتها و نهادهای حساس گرفته.چرا من ندارم و بقیه دارند؟ ". سالها می گذرد تا شخصی خیر خواه برای

جناب لوایی،
جویای نظر شما بودم که امیدوارم ایران گلوبال بدون سانسور چاپ کند و قسمتهای سانسور شده کامنت قبلی بنده را حداقل به خود شما بفرستد.
یک نفر " شاکی" که در عمر خود همیشه چشم به جیب دیگران بسته با پاسپورت جمهوری اسلامی و بدون هیچ مشکلی ازایران به باکو سفر می کند. بعد از مدتی تصمیم می گیرد که برای نجات از بیکاری و نجات از تامین امرار معاش خوانواده چاره ای بهتر از پناهندگی نیست. اما در مدت پناهندگی در باکو نیز دنبال شغلی نمی گردد و با کمک خیر خواهان امرار معاش می کند. اعضای خوانواده و پسرخردسال در آن سوی مرز منتظر او هستند.اما این یکی به خیالش نیست. مشغول بدگویی پشت کسانی که به او کمک می کنند. "فلان فلان شده ها اینهمه پول دارند اما به من نمی دهند. چرا او صاحب ملک و ماشین است. حتما از دولتها و نهادهای حساس گرفته.چرا من ندارم و بقیه دارند؟ ". سالها می گذرد تا شخصی خیر خواه برای رفتن او به آمریکا کمک می کند . به ایالت لویزیانا می رود. بعد از مدتی کمک گرفتن از از این و آن متوجه می شود که اینجا آمریکاست و باید کار کرد. در یکی از قمارخانه ها شروع به کار می کند. این اولین شغل اوست. اما طولی نمی کشد که به قول خودش "برای نجات از کشته شدن" از همان قمار خانه به واشنگتن فرار می کند. ترسش از مال باختگان یا از مدیران قمارخانه بوده یا از همکاران نمی دانیم.
فردی خیرخواه از واشنگتن برایش بلیط هواپیما می خرد. حالا در واشنگتن با پناهندگان تازه وارد هم منزل شده است. همه دنبال کار هستند اما این یکی به فکر کار کردن نیست.جیره خوار دولت آمریکا شده است. به پناهندگان تازه وارد پناه برده اما می ترسد که آنها او را بکشند پس غذا و خوراک خود را کاملا از آنها جدا کرده .مدام به آن شخصی که در باکو کمکش کرده بود فحاشی میکند. " فلان کس فلان فلان شده نباید مرا به آمریکا می آورد. می دانست که من اهل کار کردن نیستم. حتما ماموریتی داشته که از من انتقام بگیرد. می دانست که اگر به کانادا بروم لازم نیست کار کنم..". پشت سر کسی که بلیط فرار از لویزیانا را خریده بود بد گویی می کند. " نادان و بی سواد است. از سیاست خبری ندارد. آبروی ما را برده است. دختر باز درجه یک....".
"شاکی" ناراحتی روحی پیدا کرده است. باید از واشنگتن فرار کند . با کمک خیر خواه دیگری ازواشنگتن به شیکاگو پناه می برد. بعد از مدتی انگار از شیکاگو هم فرار خواهد کرد. منتظر فاش شدن این ماجراها خواهیم بود. به نظر شما این "شاکی" چه شخصیتی دارد؟ چه باید کرد که این شخص بیدار شود؟ آیا امیدی هست که این شاکی روزی مثل یک انسان به اطرافیان خود نگاه کند؟ آیا امیدی هست که این شاکی روزی به همه آنهایی که کمکش کرده اند تشکری بکند یا حد اقل آنهارا تخریب نکند؟ چه باید کرد؟