Skip to main content

هوار! هوار!

هوار! هوار!
کیانوش رشیدی قادی

هوار! هوار!

زمین و آسمان از چپ و راست از هم دریده شدند، و مژده اینکه "استخانلو" آمد!!
"استخوان" "لو"!!!! شرم می کند که بگوید کمونیست "استخانفی" است و هژده ساعت وبیشتر در دوران کمونیسم لنینی، کارگران را بکار می کشید، خود را "استخانلو" معرفی می کرد!
هوار! هوار!
من ترس برم داشته، چون وی پیشتر ها می خواست دمار از روزگار من در بیاورد، اما آقای کیانوش توکلی بخاطر همشهری بودن من و او (من و آقای کیانوش توکلی، هم استانی هستیم و شهرهای ما همسایه، اما ما همدیگر را هم شهری خطاب می کنیم که بسیار هم درست است) نگذاشت استخانلو دمار از روزگار من در بیاورد.

هوار! هوار!
حالا اگر این استخانلو لباس بابائوئل را به تن نکرده و مسلسل خودکار در دست ندارد که همانند آن تروریست در کلوب شبانه در شب سال نو در استانبول انسان بکُشد، با زبانش تهدید می کند که فرقی با "کُشتن" ندارد. تهدید به قتل و تهدید به کُشتن جرمش بالاتر از "قتل" است. تهدید جرمش بالاتر از کشتن است، چون در هنگام قصد به کشتن، ممکن است، طرف مقابل کشته نشود، اما تهدید که بکنی، در صد احتمال کشتن بالاتر است.
بدین خاطر!
من باید جایی را پیدا کنم که پنهان شوم، تا این استخانیلو به من دسترسی پیدا نکند!
من در رفتم! استخوان لو! حالا برای خودت جولان بده!
آقای کیانوش توکلی هم سخنان تو را سانسور و حذف نخواهد کرد!
آقای کیانوش توکلی!
خواهش می کنم سخنان این استخوانی لو را سانسور نکنید!
بگذارید به اهدافش برسد.
گناه دارد این استخوانی لو!