Skip to main content

جناب طهرانلی سلام؛

جناب طهرانلی سلام؛
بهنام چنگائی

جناب طهرانلی سلام؛

در پایان پانویس تان نوشته اید:
(( بهر حال ما به زیر و زبر همه تان واقف هستیم. ))

دوست گرامی! من این پیشداوری بی پایه ی شما را مناسب ندیده و نمی پسندم. زیرا با این روش کنایه آمیز و برچسب زنانه حداقل، اگر من بردباری تجربی نمی داشتم، و همچون شما تندی بخرج می دادم، بی گمان شما هم واکنش تندتری می توانستید داشته باشید؛ و پس از آن ممکن بود دوستی و همسوئی ما بسرعت فرصت تفاهم و همراهی های نظری خود را در زمان مناسب از دست بدهد.

در حالیکه، حق آموزش زبانی ملت ها بویژه، برای خودم بیش از خواست شما، دست یابی به آن اهمیت دارد و اساسی ست. حقی که با رنجیده شدن از کسی نمی توان آنرا به بازی گرفت. البته من ناراحت نشده ام و بخوبی می دانم که زخم دیرینه ی تبعیض های بر تن و جان شما گران رفته و ناگزیر محرک چنین بی اعتمادی ها و آشفتگی هاست.

در کنار آن البته فراموش نبایدکرد، هستند بسیارانی که آنها نیز بسان من، اصولا دیدگاه های همسان و همگام دارند و نسبت به آموزش زبان مادری ملت های مان آماده ی هرگونه پشتیبانی و تلاش می باشند. بنا بر این لازم نیست که در همین آغاز ما خود را دچار گفتمانِ برخوردزا، شکننده، ناسازگار و بدبینانه کنیم.

برگردیم به موضوع!
شما نوشته اید:
آقای چنگائی شما بوظیفه انسانی تان عمل کنید وحالا رژیم قبول کند یا نکند موضوع دیگری است.

بسیار خوب دوست من! شما همینک اینچنین که می بینید من بوظیفه وجدانی، انسانی و آرمانی ام پیرامون، آموزش به زبان مادری دیدگاهم را سرراست و شفاف برای همگان و خوانندگانِ مقاله و در همین پانویس روشن کردم. اما دادن فراخوان، جناب طهرانی مسئله ی کاملا دیگری ست.

به دوست مشترک مان جناب یوسف آذربایجان بارپیش نوشتم که چنان فراخوانی بسادگی نمی تواند پاسخ لازم و کافی خود را بیابد و در نتیجه مضمون کار بیشتر صوری و فرمالیته خواهدبود و یا خواهدشد.

چرا؟ زیرا ساده نیست؛ و برای انجام و پیشبرد چنان مقوله ی چالش برانگیزی، بیش از همه و در همین آغاز بایسته و ناگزیر، ما نیازمند به ایجاد کمیته های مشترک کار داخلی و بیش از همه همکاری های جهانی مشترک با ایرانی های موافق و همراهان خارجی هستیم؛ تا که فراخوان بتواند سازمانگر اراده ی حامی یافته و گسترش تدریجی و استوار جهانی بیابد؛ تامگر در آنصورت مورد پشتیبانی های موافقان خودی و نوعدوستان خارجی قرارگیرد و برای خود در میان آنان ریشه بدواند. و این یک کار بسیار سخت و سازمانگرانه، با مدیریت دوستداران این راه پرفراز و فرود میسراست.

و به همین خاطر لازمه ی موفقیت اش بیش از همه ساختن و برپائی و سازماندهی نیروی ابتدائی، آزاد، کارا و توام با اهرم های رسانه ای مقتدر می باشد؛ تا بتواند با قدرت، بازتاب رژیم به خواسته را ناچارا تحمیل کرده و او را به نرمش وادارد.

همانگونه که رژیم در برابر پشتیبانی گسترده ی داخلی و جهانی از اعتصاب غذای آرش صادقی ناچار، مجبور به نرمش و عقب نشینی شد و خواست آزادی همسرش را فعلا پذیرفت. تا ببینیم در روزهای آتی رژیم، این ساختار اسیرکش با آرش بیدادرس چه خواهدکرد؟! بگذریم.

آیا شما هنوز فکرمی کنید که دادن فراخوانِ بدون پشتوانه ی کاری و ابزاری می تواند به نتیجه ی مطلوب برسد؟ تا دید و دریافت شما نسبت به سوژه چه باشد!؟
باسپاس