Skip to main content

با سلام به 83

با سلام به 83
بهنام چنگائی

با سلام به 83

در این مورد ویژه و شکنندگی کل دستگاه شایسته است به پارامترها و چالش های فراوانی که در درون نظام هستند و غلیان می زنند و وجود بسیار ناسازگاری با کلیت ستمگری شیعی ـ ولائی دارند توجه کرد. تلنباری از بحران های سیاسی اقتصادی اجتماعی و دیپلماسی خارجی که از دیرباز بدلیل باندبازی ها و نزاع مافیاهای هریک از قطب های مرتجع و فاسد بی حسابتر و بی کتابتر رودرروی آقا و باندش نشسته و منتظر راه حل هستند و از او پاسخ های عاجل و لازم می خواهند. وجود طیف رفسنجانی دیگر نمی توانست برتابیده شود پس آقا بیش از پیش نیاز به تمرکز قدرت و اراده ی تصمیمگیری مطلق تر داشت و حالا دارد.


بنا بر این باید بیشتر به ژرفا رفت و نادیدنی ها را بیرون کشید و یافت. در گیر و دار بی سرانجام جنگ درونی سالیان سال مافیاها می بایست روزی این ستیز کهنه به آخر راه می رسید که رسانده شد؛ مهم این بود که مزاحم از سر راه آن دیگری کنارزده شود. حالا چه با مرگ طبیعی و یا کشتن این دو از هم!

در این ترور مخالف اصل داشتن ابزار و توانائی بیشتر برای اعمال کشتن مطرح استو چراکه ممکن می توانست هم باشد که پشتوانه رفسنجانی بیش از خامنه ای می شد، و او خامنه ای را از سرراه خود برمی داشت که البته نتوانست.
خصوصا که رفسنجانی بعنوان مدافع ساختار نئولیبرالیسم برای او می توانست دشمنان خارجی ای را هم بسیج کند و دردسرسازتر از پیش شود. پرسیدنی ست که چرا پسر رفسنجانی را به زندان کشاندند؟ شاید دلیل اس همانکاری باشد که روحانی هدف آنرا در پیش دارد! و برجام برخاسته از آن می باشد.

خلاصه اینکه ساختار کلی این نظام متناقض و ویرانگر است و تابع اصول نیست و طبعا چهارچوب قابل تکیه برای هیچکدام از گردانندگان رژیم ندارد. پس تقلا و چالش هرسرکرده ای در دور خود معطوف برای ماندن در قطب قدرت و ثروت چاه های نفت است که این ضرورت می تواند بردباری درونی و وجدانی دوستان دیروز را برهم زده و سرکردگی ریز و درشت عناصر رژیم را به مصلحت کشتن این و یا آن مجاب سازد.

چراکه رژیم در طول 37 سال گذشته جز خط ترور، کشتار، اعدام و زندان معترضان و قربانیان که دارای پرونده ی قطوری ست از خود برجانگذاشته است. و هر عنصری معترض، زیادیخواه و یا رقیبی می تواند در دام مصلحت بقای رژیم واجبی خور شود، از بیت به بیرونش کنند و یا بی رحمانه و در سکوت خاموشی کشته شود. بنابرین این ضرورت می تواند جلاد رفسنجانی را مجاب کرده باشد. و این به حقیقت بیشتر نزدیک هست.

البته در بعدهای آینده آنگاه که رژیم نابودشده باشد و یا فضای انقلابی همراهمان شود، بی گمان واقعیت نیز آشکار خواهدشد.
باسپاس از شما