Skip to main content

جنابyaradiciliq سلام؛

جنابyaradiciliq سلام؛
بهنام چنگائی

جنابyaradiciliq سلام؛
دوست عزیز! من به شما و دیدگاه سیاسی تان با همه ی اختلاف ها احترام گذاشته و به پانویس های کاملا بی ربط تان یک بیک پاسخ می دهم تامگر شما را با بردباری خویش، دعوت به دوستی و چالش سالم فکری کنم. بنابر این، از شما درخواست کرده و می کنم که دست از روش های عشیرتی برداشته و اگر تمایلی به مبادله ی فکری دارید، راه آن و ساده ترین شیوه ممکن اش برای گفتمان های دوستانه و سازنده، تنها و تنها ارائه ی روشن دیدگاه های مورد تکیه و باور است.

پس بهتر است شما بجای متلک و کنایه پراکنی که هیچ سودی برای تعمیم باورهای تان ندارد، تلاش خود را بیشتر معطوف به بیان دیدگاه های مورد اختلاف کنید؛ و هرچه شفاف تر به تشریح بهتر آنها بپردازید. تا آنگاه خوانندگان پانویس ها بتوانند با شناخت و برداشت کافی خود از دیدگاه های ما به نتایج و ارزیابی های لازمی که برشمرده ایم برسند و به قضاوت هر دیدی بنشینند.

در کنار آن من بر اساس منابع تاریخی و همچنین تجربه شخصی از فرسودگی ساختار بورژوازی کهنه و نئولیبرالی کنونی، بارها گفته و می گویم که نخستین بحران بزرگ اقتصادی آن از 1825 و در انگلستان آغاز شده که تداوم متناوب آن به قرن های 20 ـ 21 فراروئیده و در آن فاصله و تاکنون در اغلب کشورهای صنعتی و پیشاصنعتی بارها بحران های ادواری و ساختاری سرمایه تکرار شده، و بکرات توانسته منشأ تناقض ها و تضادهای اجتماعی ـ ملیِ ملت ها گشته، و عملا نیز می دانیم که مادر جنگ های جهانی 1 و 2 بوده، و در بستر بحرانزای خود فاجعه های هولناک ضدبشری برای "بقای انگلی خود" آفریده است.

و این بحران سرمایه ناشی از انباشت نجومی ثروت است که در مقابل، به واماندگی و ناتوانی و نارسائی های اجتماعی از رشد و تعمیم رفاه، و تقسیم منافع کار تولیدی ـ خدمانی انسان کار لطمه زده و به بیگانگی آنها از شیوه ی زندگی، و کار بخور و نمیرشان که بی هوده تکرار می شودمی انجامد.

و ناگزیر، ساختار سرمایه سالار نه تنها بسود شهروندان هر کشوری، و خصوصا مردمان کار کشورهای صنعتی نیست، که خود تولیدکنندگان همین امکان های مادی و معنوی می باشند؛ که توسط غرتگران تصاحب شده اند؛ بلکه همچنین نیز بسود دیگر کشورهای نوپا و مردمان جهان عقب مانده هم نبوده و نیست.

زیراکه، ثروت اجتماعی را چه در داخل کشورها و چه در پهنه ی جهانی عده ای انگشت شمار تصاحب کرده اند. ثروتِ کلان کار اجتماعی ایکه آنرا میان چندگروه فوق تصور "دارا" ( داخلی و جهانی ) از یکسو، و مصیبت فوق نداری و گرسنگی و بیکاری (داخلی و جهانی) ار دیگر سو به 99% دچار بهره کشی و تنگدستی توامان ساخته، و همزمان فقر مفرط را هم به نیروی کار و مفید داخلی و جهانی تحمیل اجتناب ناپذیر کرده است. و چرا؟

این را هم بد نیست بدانیم که هر کشوری که در فاصله آغازین پدیده ی بحران سرمایه، و تا هم اکنون 2017 وارد فاز و مرحله اقتصاد سرمایه داری شده است، اغلب آن کشورها را بحران ادواری این ساختار هراز چندگاه در چنگ خود اسیر کرده، و به تناوب کشورها و مردمان شان را هم دچار تضادها طبقاتی و دشمنی های ناسیونالیستی ـ راسیستی ـ مذهبی گرفتارساخته، و موج آشکال فاشیسم و برتریجوئی ناسیونالیستی ـ مذهبی آن کشورها را فراگرفته، و مردمان آنانرا علاوه بر خودزنی داخلی، بلکه همزمان مردمان جهان را هم از آسیب های ویرانگر بری نمی دارد و چنین که مشهود است، دامنه ی آن به امروز سیاه بربریت مذهبی و برتریجوئی ناسیونالیستی ترامپ ها کشانده، و اینگونه که اینک می بینیم: دوباره راسیسم و ناسیونالیسم و شوینیسم و رگه های از فاشیسم نو آمریکا و اروپا را راسیسم فراگرفته و می تواند اید پدیده های ضدبشری توده های ساده لوح را بدام این جنایتکاران کشیده و به نسل کشی فراخواند که البته در بخشی از این کشورها گروه هائی را بدام خود انداخته است.
پوزش می خواهم که طولانی شد. باسپاس