Skip to main content

جناب yaradiciliq سلام؛

جناب yaradiciliq سلام؛
بهنام چنگائی

جناب yaradiciliq سلام؛

شما در پاسخ به نقد من از بحران های ادواری و ریشه ای ساختار سرمایه سالاری نوشته اید:
کمونیزم شما، "" بحران روزانه "" دارد،
خوب دوست گرامی! شما از کدام کمونیسم می گویید؟ مگر چنین چیزی وجود خارجی دارد؟ یا در رقابت با ساختار سرمایه، اندکی بازتاب متقابل دارد که محل تصادم و بررسی به اصطلاح کمونیستی داشته باشد؟ این چه استدلالی ست که می کنید؟ مگر جهان ما و ساختار اقتصادی کنونی آن مطلقا تک قطبی و بر محور بازار آزاد سود کالائی، و انباشت سرمایه نمی چرخد؟

بارها نوشته ام که شما لازم است از سوژه هائی بگوئید که ذهنی ـ ایدئولوژیک نیستند؛ بل باید قابل لمس، دیدن و تشریح کردن باشد. اما هرگز چنان نمی کنید. زیرا توهم ِسرمایه به شما اجازه تدقیق پدیده های متناقض را نمی دهد. و ناگزیر شما تنها و تنها چپ گریز و کمونیست ستیز مانده و دشمن هرگونه دید و وابستگی برابریخواهانه هستید.

وگرنه لااقل باید دانسته و یا حالا می دانستید که تراست ها و کارتل ها در پهنه گیتی یکه تاز بر خر مراد سوارند و با امپراتوری رسانه ای خویش جز برده ی مدرن برای تولید کالائی ـ خدماتی، و عرضه و فروش آنها در بازار تجملی ـ بنجول خود پرورش نمی دهند. و اگر کسی، جریانی و کشوری برابر بهره کشی شان بایستد، آنگاه همچون همیشه ی تاریخ "سازمان اتلانتیک شمالی" دست بکارشده و خاک آن کشورها را به خون می کشد. لازم به نام بردن کشورهای ویران و مردمان قربانی و آواره ی آنها نیست.

من در برابر دفاع شما از این ساختار درنده و جانی که اکثریت نوع بشر را به خاک نشانده است چه می توانم بگویم!؟ آیا شما شنیده اید که بعنوان نمونه در هندوستان بر مردم چه می گذرد؟

از یک میلیارد شهروند هندوستان، قریب به 900 میلیون از آنها زندگی زوزانه شان با یک دلار می چرخد؛ و بیش از 300 میلیون از آنها دارای مستراح نمی باشند. بدین معنی که: آن تعداد همانجا که می خورند، می خوابند، بچه تربیت می کنند، و همانجا نیز می ری ..د. و سرآخر هم روزی همچون کرم می میرند! شما با این مردم و دنیای شان چگونه ارتباطی دارید؟

نمونه های هولناک دیگر و بسیار جگرخراش تر از آن هم هست که همچون گورخواب های ایران آخوندزده را باشند و ما باورنداریم ولی آنها را دیدیم. و در عرصه ی این دنیای خودخواهی ها و منم منم ها از آنها فراوان می باشد که وجود و عاطفه ی مرا دیوانه کرده و اعصابت را بشکل اره می برد که بدان ها نمی پردازم.

شما در پانویس بمن گفته ای پدرگرامی به بحران ادواری استناد نکنم! و منهم بشما می گویم پسرجان: بیدارشو!
باسپاس