Skip to main content

پیش از آنکه ادیان یهود،

پیش از آنکه ادیان یهود،
آ. ائلیار

پیش از آنکه ادیان یهود، مسیح، اسلام، بوجود بیایند در بین النحرین فرهنگ سومریان رایج بود.
ریشه ی هر سه دین به یکدیدگر برمیگردد. اسلام از دین مسیح، آنهم از دین یهود به تدریج به وجود آمده اند. و هرسه دین سامی اند. یهودیان در بابل بودند و تحت تأثیر فرهنگ اکدیان، که در کل فرهنگ سومریان بر آن منطقه از هزاران سال پیش حاکم بود.
دین سومریان چند خدایی بود. در این دین مسایل مهم هستی مانند:
0- نیروی کاینات -سومری Me
1- آفرینش جهان
2- آفرینش انسان- بعد ها معروف به آدم و حوا. در فرهنگ سومرLu-lu انسان بدون جنس بعد Adamu مرد و Ti-Amat زن.
به آفرینش انسان اولیه اشاره میشود. داستان آفرینش انسان در فرهنگ سومر روایت های مختلف دارد ولی در کل پایه روایت ادیان بعدی ست.
3- توفان جهانی آب - بعدها معروف به توفان نوح. در فرهنگ سومر زاده شده.
4- دنیای دیگر

و خلاصه نکات و خطوط مهم آنچه در ادیان سه گانه ی سامی بعد ها آمده « برگرفته و تغییر شکل یافته ی چیزی ست که در فرهنگ سومر ریشه دارد».
5- همینطور است داستانهای خدایان یونانی، که از فرهنگ مورد اشاره اقتباس شده .
--------
ریشه ی سه دین در منطقه خاورمیانه برمیگردد به سومریان و آگاهی آنها از جهان. که سامی نبودند و اصطلاحاً به « آسیانی» زبان معروف اند. نه سامی و نه تحلیلی زبان .

در 4 تا 7 هزار سال پیش امکان شناخت علمی پدیده های طبیعی ممکن نبود. از اینرو مردم آن دوره « داستانها و افسانه ها و تصورات و خیالات و خوابها و نیازمندیهای زندگی خود را در اصول و قوانین دینی» فرموله کردند و خدایان سومری و قوانین زندگی اجتماعی و اخلاقی در اولین تمدن بزرگ تاکنون شناخته شده ی بشری شکل گرفت.
و بعد ها در اشکال مختلف به دین یهود، مسیح و اسلام منتقل شد.
-----
اما در طی زمان علم بر اساس « منطق و مشاهده و آزمایش» بوجود آمد و توانست توضیح قانع کننده ای به پیدایش و حرکات و مواد و فنومنهای طبیعی و فکری ارائه بدهد.
علم مطلق وجود ندارد چون دانش بشر همیشه در حال « زایش و رد و تکمیل شدن» است. براین اساس شناخت بشر از هستی نسبی ست.
---
اما در مورد خدا و روح و دنیای دیگر:
اینها مسایل قدیمی هستند که حد اقل از زمان سومریان مطرح شده اند.
دین دوست دارد به روش چند هزار ساله به این مسایل جواب بدهد و خیلی ها هم با این جوابها خودشان را راضی میکنند.
روحی که دین مطرح میکند، و همینطور خدا و جهان دیگر، از راه علم قابل « مشاهده و آزمایش» نمی باشند. یعنی چیزهای علمی نیستند، تنها مسایل « اعتقاد قلبی» هستند. که برخیها با این اعتقادات خودشان را در زندگی « امیدوار و شاد» حس میکنند.
---
اما برخی های دیگر چنین اعتقادی ندارند و به « منطق و مشاهده و آزمایش و ابزار علمی» متکی هستند.
در این دیدگاه خدا و روح و دنیای دیگر ، کلا دین یا دینها کنار گذاشته شده اند. و نیازی به آنها احساس نمیشود.
---
عمل به دین؛ و عمل به علم:
وقتی دین و علم به عمل تبدیل میشوند « تفسیر» می پذیرند.
تفسیرها در کل دو گونه میتوانند باشند:
1- در خدمت انسان آزاری و انسان کشی
2- در خدمت آرامش روحی و جسمی انسان و حفاظت از سلامی او.

تفسیر داعش یا خمینی ، و یا کسانی که در تفسیر خود از دین « آزار و قتل» انسان را - به هر بهانه ای مجاز- میدانند، در دسته ی یک قرار میگیرند. همینطور اند کسانی که از ابزار علمی در جهت« آزار و کشتار» انسانها- به هر بهانه ای- استفاده میکننذ. از جمله در جنگ و زندان و شکنجه و مانند اینها.

پس آنچه مشکل ساز است یا نیست « علم یا دین در عمل» است. که « تفسیر عملی دین و علم» خوانده میشود.
متأسفانه عملا هم دین و هم علم « ابزار انسان آزاری و انسان کشی» شده اند.
منهای کسانی که مخالف چنین عملی بوده اند و یا هستند. و در جهت شادی و سلامتی و بهزیستی انسان به تفسیر خود از علم و دین، عمل نموده اند.
----
تفاوت عمل به دین و علم :
علم ابزار عموم بشری ست. اما دین اعتقاد شخصی ست. و وسیله ی فردی.
لازم است علم در خدمت بهزیستی انسان و بشریت باشد و دین در خدمت « راحتی و آرامش و شادی و امید درونی ووو» خود شخص. یعنی دین مسئله شخصی ست تا جایی که موجب « آزار قانونی خود فرد و دیگری» نشود.
-----
باقی در کامنت دیگر