Skip to main content

و اما سئوال :

و اما سئوال :
آ. ائلیار

و اما سئوال :
« راستی شما چطور آیا این احساس را داشتی که وارد مکانی شوی که هرگز نبودی اما ناگهان آنجا را میشناسی؟»

من خود تجربه کرده ام تکرار حادثه را در زمان و مکان. و در خواب ، و در هنگام بیداری.
مثال اول:
یعنی 1-صحنه ی صحبت را که 2- در ظهر بود و3- در حیاط ، و4- با افراد مشخص ، خواب دیده و چند هفته بعد عینا آن چهار نقطه را همانطور که دیده بودم، در بیداری برایم تکرار شده.
مثال دوم :
در بیداری ، هنگام زندگی روزانه، صحنه ای پیش میاید که شخص احساس میکند آنرا قبلاً دیده یا حس و تجربه کرده است. یعنی در زندگی روزانه شخص احساس میکند صحنه ای برایش تکرار شده است.
هنگام عبور از خیابان بچه ای به زمین میخورد و مادرش او را بلند کرده میگوید « حواست کجاست».
چند روز بعد همین صحنه در همان نقطه بهمان صورت قبلی برای شخص تکرار میشود. و موجب شگفتی.

مثال سوم:
از زبان گارسیا مارکز نویسنده ی نامی -خیلی وقت پیش درجایی خواندم- که او می توانست تصادفی را که چند خیابان آنطرفتر اتفاق افتاده یا خواهد افتاد ، از قبل خبر بدهد!
یعنی بدون اینکه خبر داشته باشد میگفت احساس میکنم در فلان خیابان فلان تصادف اتفاق افتاده یا خواهد افتاد؛ و مدتی بعد خبر تحقق آن روشن میشد.
مثال چهارم
مادر دوستم گفت پسر بزرگش در شهر دیگری که ساکن است، مریض شده و در بیمارستان است!
بدون اینکه هیچ اطلاعی از فرزند خود داشته باشد. ما رفتیم به همان شهر ودیدیم پسر در بیمارستان بستری شده.
-
از این مثال ها زیاد است و شاید همه مانندهای آنها را دارند.

اما فکر نمیکنم علت این مسئله « ربطی به روح جدا از کالبد یا تناسخ» داشته باشد.
« احساس از راه دور» ، « احساس تکرار صحنه یا حادثه» ، و مانند اینها با شدت و ضعف در آدمها هست.
و برخی چیزها نیز تقریبی تکرار میشوند ولی انسان احساس صد در صذ میکند.

نتیجه:
هستی یی که بشر تا کنون میشناسد ترکیب« ماده و انرژی» ا ست. بخشی از آن در جریان حرکت خود از مواد شیمایی معدنی به عالی تبدیل شده و جانداران تک سلولی پدید آمده اند. و از آنها نیزپر سلولی ها و گیاه و حیوان و انسان.
و بدین ترتیب حیات ظاهر شده است. موجود جاندار با مرگ به طبیعت برمیگردد. و چرخه ی خود را بهمراه مواد دیگر از سر میگیرد.

مرگ و حیات، دو نقطه از حرکت طبیعت اند و به هم تبدیل میشوند. مواد بیجان به جاندار و جاندار به بیجان تغییر می یابند.
حیات صورت عالی یکی از حرکات طبیعت است. و میتواند زیبا باشد. متاسفانه توسط خود بشر به « تحمل عذاب» تبدیل شده است.

مرگ چیزی نیست جز خوابی جاودانه.

وقتی زندگی هست، مرگ نیست، وقتی هم مرگ هست زندگی نیست. آمدن یکی رفتن دیگری ست.
یکبار بیدار میشویم و یکبار هم میخوابیم. نه بیشتر و نه کمتر.

چیزی که مرگ را تلخ میکند ساطور جلادان است. همانطور که زندگی را تلخ میکند.

زندگی گل طبیعت است. و عالی ترین شکل تکامل آن ، که تاکنون بشر میشناسد.
همچنان که تولد شایسته شادی ست، مرگ نیز شایسته ی شادی ست.
مرگ تولدی دیگر است. تولدی دو باره در دامن طبیعت.
مرگ آغاز سفر بی انتهای ذرات تن است در دامن مادر طبیعت . و ورود آنها به دنیای دیگر جانداران و بیجانها.

مرگ خواب طبیعت است و زندگی بیداری آن.

جسم انسان درست شده از « ماده و انرژی و فکر» . خود فکرو احساس، انتقال « انرژی از نقطه ای به نقطه ی دیگر» است.
از این زاویه چیزی غیر مادی در تن انسان وجود ندارد. و فکر و احساس نیز عملی مادی ست. چیزی که اصطلاحا « روان یا روح » خوانده میشود « مجموعه ی فکر و احساس و نظم اتمهای یک پیکر» است. در حقیقت یک « نظم مادی» ست.
اما از سوی دیگر سرگذشت یک فرد « مجموعه ی اطلاعات» جسم اوست.
اختراع اجسام بیجان که « اطلاعات» را ضبط میکنند نشان دهندی آن است که « جسم بیجان در شرایط خاصی» میتواند « اطلاع» را در خود ضبط کند و در « شرایط خاص دیگر» آنرا نشان دهد. مثل نوار فیلم و صدا. و غیره.

آیا امکان دارد « اتمها، اجزاء درون آنها، و ذره های بنیادی، کوآرکها و غیره » یا اجسام و انرژیهای دیگر، یا میدان الکترو مغناطیسی، و یا کلا دنیای فیزیک گوانتوم ،« سرگذشت اتمها را به عنوان « اطلاع» از آغاز پیدایش تا لحظه ی آزمایش برای ما ضبط کنند؟
آیا احتمال این وجود دارد که سرگذشت یک چیز با تمام هستی آن در جایی از طبیعت ضبط شده باشد و انسان بتواند دو باره آنرا زنده کند؟
در این سئوالات هستی Sein انسان تنها به عنوان یک « اطلاع» یا Daten در طبیعت مطرح میشود، و احتمال اینکه
در « چیزی یا چیزهایی» ضبط شود وجود دارد؟
یک «وجود» به عنوان یک «اطلاع » میتواند وجود داشته باشد ولی زنده کردن آن شاید روزی مکن شود.