Skip to main content

در مانده ای بنام ناجی و

در مانده ای بنام ناجی و
Anonymous

در مانده ای بنام ناجی و روشنفکر. خواندن این سطور زنگ خطری برای هر ایرانی است که نگران سرنوشت کشور خویش است . چه شد ؟ چه اتفاقی روی داد که یک روشفکر مدعی و پیرو پیروزی زحمتکشان جهان این گونه در منجلاب نژاد پرستی فرو خفته است ؟ شکست و ناکامی و عقب افتاده گی هزار ساله را نمیتوان به گردن زبان و یا مردمان دیگری انداخت که نه در قدرت حاکم بوده و نه امکان سیاست گذاری داشته است . انچه امروز ما بهره برداری میکنیم نتیجه تصمیمات و خواست حاکمان گذشته است .نگاهی به تاریخ گذشته نشان میدهد که دیانت و قدرت حرف اخر را میزدند و فضائی و یا میدانی برای اندیشه و فکری دیگری نبود .وقتی ادعا میشود که (

تبعیضگر با سیاست تبعیض، برای ما فکر و احساس خود، نگاه خود، تاریخ و فرهنگ خود و کوتاه همه چیزخود را به آرامی،
و در برهه هایی با قتل و عام و جویهای خون، تزریق کرده است. هستی ما را به نیستی، و هستی خود را به کالبد ما داخل نموده است) این ادعا خود یک دروغ تاریخی است . در هزار سال گذشته و بویژه در 500 سال اخیر در ایران تحت فرمان حاکمان ترک نه دانشگاهی بوجود امد و نه مدرسه ای ساخته شد و نه صنعتی پدیدار امد و نه اقتصادی وجود ونه مدیریتی توانا برسرکار بود بلکه انچه بود رونق مدارس دینی و خرافه و مرده پرستی بود که همچنان ادامه دارد . خونی که ریخته شد خونی ریزی تعصب دینی علیه دین بود .گشتار فراموش شده شاه اسماعیل در تبریزو جنگهای چند صد ساله صفووی علیه عثمانی ها سرنوشت کنونی مردم ایران و جغرافیای انرا را ترسیم کرده اند . جریان روشنفکری ایران بجای مبارزه با خرافات و عامل عقب افتاده گی مردم ایران به دفاع از استبداد دینی و برخاست و مزورانه خواهان برقراری استبداد یگری بود .بسیار کودکانه بنظر میرسد که کسی بجای مبارزه با خرافات دینی و اجحاف گروه ملایان بخواهد به عهد عتیق نقد بزند و هویت اساسن دینی خود را در تاریخ تاریک عصر کهن جستجو کند .مانند ..(در این خصوص توصیه ام به فعالان آذربایجانی این است که کار آموزش زبانهای مرده ی باستانی را خیلی جدی بگیرند.
این زبانها برای ما مرده نیستند، بل خیلی هم زنده اند و مسئله ی روز و حیاتی ما هستند. اینها ریشه ی ما و بخشی از هستی ما
می باشند.) غافل از اینکه در دانشگاههای غرب مدتهاست که این زبانها اموزش داده میشوند و مدعیان کنونی صد سال است کار فرهنگی را رها کرده و به دنبال سراب عدالت و سوسیالیسم تا سیبری رفتن و گشتن پاسبان کوچه و خیابان و یا سرمایه دارو بازاری یا ژاندام بی خبر از همه جا بودند .