Skip to main content

در جواب کامنت نویسی بنام

در جواب کامنت نویسی بنام
Anonymous

در جواب کامنت نویسی بنام مستعار رهگذر، شما در کامنت کوتاه خود به مارکس و کمونیست ها حمله کرده و مدعی هستید که کارل مارکس (1883- 1818) ، بزرگ ترین لطمات را به بشریت زده است. بر خلاف نظرات از لحاظ تاریخی و سیاسی گمراه کننده و نادرست شما ، مارکس به مثابه یک متفکر بی مانند اجتماعی و یک انسان متعهد و انقلابی ، با اندیشه های تابناک خود، تحول عظیمی را در زمینه شناخت علمی تاریخ و رهائی بشریت از چنگ بی عدالتی و ستم طبقاتی ، به وجود آورده است. مارکس دشمن بی امان ستمگریها و غارت و چپاول بورژوازی و یار و یاور طبقه کارگر و توده های محروم و زحمتکش در جهت گسستن زنجیر های اسارت و بردگی بود. مارکس به مثابه پیکارگر بی پروای راه رهائی زحمتکشان، تمام عمر خود را صرف مطالعه بی حد و حصر و خلق آثار جاودانه در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کرد. مارکس در عین حال،

به مثابه یک رزمنده راه رهائی طبقه کارگر، همواره خواهان سرنگونی سلطه سرمایه داری و به قدرت رسیدن طبقه کارگربود.اکتشافات مارکس در رابطه با علم اقتصاد ، علم تاریخ و در رشته فلسفه و سوسیالیسم، زمینه را برای رهائی بشریت اسیر و دربند از چنگ استثمار و ستم طبقاتی، فراهم ساخت. تنها کسانی که مدافع نظام های غارتگر سرمایه داری و امپریالیستی هستند، منکر خدمات برجسته مارکس به علم اقتصاد و سوسیالیسم و امر رهائی کارگران و زحمتکشان، می باشند. اما در باره سرنگونی رژیم شاه و نقش دکتر شاپور بختیار،لازم میدانم به طور اختصار نکاتی را متذکر گردم . رژیم شاه، رژیمی سرکوبگر و وابسته و تا مغز استخوان، فاسد و پوسیده بود. در فاصله بین کودتای ننگین 28 مرداد 1332 و بر افتادن حکومت زنده یاد دکتر مصدق و 22 بهمن سال 1357، شاه در نهایت استبداد در ایران حکومت کرد. در تمام این مدت نسبتا طولانی، کوچک ترین نشانه ای از آزادی و دموکراسی در ایران وجود نداشت. طی سال ها، رژِیم شاه به کوچک ترین فریاد آزادیخواهی مردم، با زندان و شکنجه و اعدام پاسخ میداد.در تمام این مدت، در حالی که ثروتهای طبیعی کشور و حاصل رنج و کوشش کارگران و زحمتکشان ایران توسط قدرت های امپریالیستی و شخص شاه و سرمایه داران خون آشام تحت حمایت رژیم، به غارت میرفت، کارگران و توده های زحمتکش در نهایت فقر و فلاکت زندگی کرده و به نان شب محتاج بودند. در واقع امر، انقلاب بهمن سال 1357 پاسخ زحمتکشان ایرا ن به ستمگریها و تعدیات رژیم شاه واربابان امپریالیستش بود. درست است که انقلاب بهمن با شکست و ناکامی مواجه شد و خمینی و دیگر آخوندهای تاریک اندیش و مکار، میوه چین انقلاب عظیم توده های زحمتکش شدند، اما این امر سبب نمی شود که در حقانیت و اصالت انقلاب توده ها شک و تردید داشت. دکتر شاپور بختیار زمانی به تشکیل دولت مبادرت ورزید که دیگر کوچک ترین شانسی برای بقای رژیم پهلوی وجود نداشت. بختیار نه به خاطر " نجات ایران" بلکه در درجه اول برای مانع شدن از به قدرت رسیدن نیروهای چپ و کمونیست، به تشکیل آخرین دولت زمان شاه، اقدام کرد.در تمام دوران استبداد شاه از کودتای 28 مرداد تا 22 بهمن 1357، جبهه ملی که دکتر شاپور بختیار از اعضای اصلی آن بود ، در مقابله با رژیم شاه، سیاست مدارا و مماشات را دنبال کرده، گامی موثر و جدی علیه رژیم شاه بر نداشت. در حالیکه هر روز بر استبداد و خود رائی شاه افزوده میشد ، جبهه ملی شعار سازشکارانه " شاه باید سلطنت کند و نه جکومت" را مطرح ساخته و بر آن بود که با شیوه های صلح آمیز ، شاه مستبد را به شاهی دمکرت، مبدل سازد! جبهه ملی از ترس انقلاب توده ها، در تمام این مدت، خواهان بقای رژیم شاه بود. سیاست های سازشکارانه رهبران جبهه ملی، یکی از عوامل اصلی بود که میدان را برای فعالیت های سیاسی خمینی و اعوان و انصار مرتجع و عوام فریب این دشمن بی امان آزادی ، خالی کرد. در بهمن ماه سال 1357 در آن روزهای پرشور اوج گیری مبارزات توده ها علیه رژیم شاه ، تشکیل دولت بختیار چه چیزی جز تمهیدی برای حفظ نظام سلطنتی می توانست باشد؟ اگر دولت بختیار در اهداف خود موفق میشد، نظام سلطنتی به شکلی از اشکال همچنان باقی می ماند و اسارت کارگران و توده های زحمتکش در یوغ سرمایه داران خون آشام داخلی و خارجی همچنان دوام پیدا میکرد. " نجات ایران" برای امثال دکتر بختیار، چیزی جز نجات نظام سرمایه داری نبود.لازم به تذکراست که قتل فجیع دکتر شاپور بختیار و همکارش در پاریس، یکی از آدم کشیهای وحشیانه رژیم آزادیکش جمهوری اسلامی بود که به نحو آشکاری ماهیت جنایتکارانه این رژیم قرون وسطائی را در معرض دید جهانیان قرار داد. هرانسان آزاده ای باید این جنایت مخوف را قاطعانه محکوم سازد.