Skip to main content

جناب ناصر دريادل سئوالی

جناب ناصر دريادل سئوالی
کیانوش توکلی

جناب ناصر دريادل از من سئوال کرد:« .. معني اين جمله چيست ؟ ( مجاهدين رجوي اصلن حضور سياسي نداشتند ) ؟؟؟ » پاسخ : سازمان مجاهدین خلق ؛ سازمان سیاسی _اسلامی چپ‌گرا که در سال ۱۳۴۴ به رهبری محمد حنیف‌نژاد پایه‌گذاشته شد. این سازمان در سال ۱۳۵۴با رهبری تقی شهرام و بهرام آرام وبا تصفیه اسلامی ها مارکسیست شد و بیانیه اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به کمونیسم را منتشر کرد. اما نیروهای سازمان در زندان به دو دسته تقسیم شدند و گروهی به رهبری مسعود رجوی بر مواضع پیشین وفادار ماندند. اما تا قبل از 22 بهمن 57 بخش مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی فعالیت سیاسی بیرونی نداشت . بطور مثال؛ سه ماه مانده به انقلاب ، اکثر سازمان های سیاسی فعالیت نسبتا علنی داشتند .حداقل از یکسال قبل از انقلاب ، آثاری از فعالیت سیاسی مچاهدین به رهبری رجوی دیده نشده بود.

بعبارت دیگر اینجانب فعالیت مستقلی از مجاهدین خلق به رهبری رجوی قبل از انقلاب ندیده ام . پس از انقلاب، سیاست طرفداران خمینی و دیگر نیروهای ملی _ مذهبی تقویت رجوی و ایزوله کردن سازمان اصلی ( مجاهدین خلق مارکسیست) بود شاید طرفدران خمینی فکر می کردند که با تقویت بخش اسلامی مجاهدین ، بتوانند آنان را به جمع حامیان خمینی در آورند.
اما چرا سازمان ها و احزاب سیاسی چپ ، ملی و مذهبی و.....سازمان مجاهدین خلق به رهبری رجوی را به رسمیت شناختند؟
وقتی آن روز ها رابخاطر می آورم که چرا با اینکه مجاهدین خلق مارکسیست شده بودند و ما ( فدائیان خلق) به چند دلیل چندان خوشحال نشدیم 1_ آن روزها(سال 54) ساواک و مطبوعات حکومت شاه، با اب و تاب داستان تصفیه خونین درون سازمان مجاهدین را انتشار دادند 2_ درک مارکسیستی مجاهدین خلق بسیار کلاسیک و رادیکال بود و تنها در فکر سازماندهی طبقه کارگرکلاسیک و صنعتی ایران را مد نظر داشتند و بقیه طبقات و اقشارمردم ایران راارتجاعی می دانستند.. این قرائت از مارکسیست با درک ما در آن روزها بسیار متفاوت بود3_ فدائیان خلق ، مسلمانان مخالف شاه را متحد خود ارزیابی می کردند ولی مجاهدین م.ل ؛ اسلام سیاسی را دشمن می دانستند .بنابراین در همان سال 54 در بین فدائیان ودیگر فعالین سیاسی چپ نظر خوبی نسبت به مجاهدین م.ل که بعدا پیکار نامیده می شدند_وجود نداشت . شاید یک جور حسادت ویا رقابت هم ما بین ما عمل می کرد. در این ارتباط به شرح دو خاطره می پردازم. خاطره اول مربوط به زندان وکیل اباد مشهد سال 1352 : جوان خامی بودم که پس از تظاهرات 16آذر52 به زندان افتادم و درواقع این زندان وکیل آباد ، مدرسه بزرگ سیاسی ام شد. در این زندان چهر های سرشناس سیاسی بعد از انقلاب به قدرت اجرایی مهمی دست یافتند(عسگر اولادی ، لاجوردی ، هاشمی نژاد ) و شخصیت های مجاهدین خلق همچون بهمن بازرگاان ، حسین الاد پوش و مهدی ابریشمچی و... دو نفر اول، در همان سال 52 نماز نمی خواندند وبشوخی به ما می گفتند که از نسل میمون هستند با این که مارکسیست شده بودندولی در رهبری مجاهیدن در زندان بودند. مجاهدین خلق از همان ابتدا با تدریس "اقتصاد به زبان ساده"که تحت تأثیر "اصول علم اقتصاد" ترجمه عبدالحسین نوشین نوشته بود؛ تحت تاثیر اقتصاد سیاسی مارکسیستی قرار گرفتنداز سوی دیگر اکثر رهبران مجاهدین از دانشجویان و یا تحصیل کرده های ممتاز دانشگاههای ایران بودند . طبیعتا نقش ووزن علم در نزد آنان بسیار بالا بود .بنابراین اینطور نبود که یک هو شخصی بنام تقی شهرام با سلاح و تصفیه خونین سازمان را یکشبه مارکسیست کرده باشد . مجاهیدن از سال 51 بتدریج سمت گیری مارکسیستی پیدا کرده بودند .خاطره دوم : در آن سالها با خانواده بزرگی از مجاهدین از نزدیک اشا یی داتشتم . این خانواده اصولا مذهبی نبودند و از اقشارمیانه و تحصیل کرده و مدرن جامعه محسوب می شدند تا اینکه یکی از اعضای این خانوتده مقادیر زیادی سلاح از ارتش را برای مجاهدین برد . در نیتجه کلیه اعضای دور و نزدیک این خانواده دستگیر می شوند. از ازادی ؛این خانواده به مجاهدین گرایش پیدا می کنند. مسئولین مجاهدین(سال 53) از انان خواسته می خواهند که باید از این پس نماز بخوانند و زنان روسری بگذارند . این طفلکی ها نماز خواندن نمی دانستند و آز ان روز شروع کردند دولا و راست شدن و دهانشان را بشانه نماز خواندن باز وبسته می کردند؛ خانم هایشان روسری به سر کردند . شش ماه نگذشت که رابط مجاهدین آمد و به انان گفت :« دیگر نماز نخوانید و روسری هایتان را بردارید» برخورد مجاهدین برای این خانواده عجیب و غریب بود. آنان از مسایل درونی با اطلاع نبودند.در این شش ماه چه اتفاقی افتاده بود