Skip to main content

بقیەی نوشتەی اول

بقیەی نوشتەی اول
جمال

بقیەی نوشتەی اول ..
شاید بتوان از کردستیزی بدوی و نفرت انگیز این فرقه دررسانه ها گذشت. رسانه هایی که به یمن تساهل و مدارای مثال زدنی این خطه آشکارا در تنور قوم گرایی ونژاد پرستی میدمند و تا بحال کسی هم دم بر نیاورده است. اما اگر این کردستیزی جای پایی درسیاست قدرت آنگاه بیابد باید نگران شد. برچیدن تندیس فردوسی درسلماس همتاهای فراوانی از جنس تبعیض قومی در این استان دوقومی وحساس دارد که جا دارد کوشندگان جامعه مدنی و زعمای قوم ازکنارآنها نگذرند.مهندسی انتخابات با سویه های قومی درشهرهای دوقومیتی استان و مهندسی توسعه با چاشنی قومی - از سیاستهای حوزه تقسیمات کشوری گرفته تا اختصاص بودجه های مختلف و اجرای طرحهای عمرانی - همه و همه مصادیقی ازاین سیاستهای مخل امنیت و وحدت ملی هستند که صدالبته در تهران و قم به زبانی مذهبی ترجمه می شوند.

جای تاسف است که دراین استان غلظت قومگرایی در میان برخی مدیران تا جایی است که حتی هویتهای سیاسی اصلاح طلبی و اصولگرایی هم حداکثر لباسی بر تن این نو قبیله گرایی هستند تا نقطه عزیمتهای سیاسی و فکری جدی. از این لحاظ بدون انقلابی ساختاری در این وضعیت ایستا و متصلب نمیتوان به اصلاحی واقعی و موثر امید بست.
برچیدن مجسمه فردوسی در سلماس نوک کوه یخ قومگرایی در این استان حساس و چند قومیتی بود. دهها و صدها مساله ریز و درشت دیگر ازاین قبیل عمدتا و عمدا ناشنیده و ناگفته باقی مانده است. هجوم افراط گرایان به یادمان سراینده شاهنامه بعد از فتح خاکریزهایی از جنس حقوق حداقلی کردها صورت گرفت. آنها بسان گرگهای خاکستری نرکیه کردها را اقلیتی کم شمار در حد مسیحیان ویهودیان می پندارند و جمعیت میلیونی آن ها را انکار می کنند و با همین نگرش به سراغ شاعر شوینیست فارس! رفتند. غافل از اینکه اگر در اولی به یمن سیاست دستان باز و سنگهای بسته توانستند کاری از پیش ببرند در دومی باز شدن سنگ ها همان و