Skip to main content

بخش دوم نوشتەی دوم صلاح الدین

بخش دوم نوشتەی دوم صلاح الدین
جمال

بخش دوم نوشتەی دوم صلاح الدین خدیو

تبعات این حوادث نخست خود را در مصطلحات الاربعه ابوالاعلی مودودی نشان داد و سپس به آرای سید قطب در نظریه جاهلیت و استخلافش رسید.
از قضا در دهه هفتاد نه شریعتی بلکه تشیع سیاسی شده و روحانیت مبارز ایران بودند که با طیب خاطر این اندیشه ها را پذیرا شدند.
درونمایه اصلی اندیشه قطب و مودودی ایده هویت بود که آن را جانشین ایده پیشرفت کردند.
قبول دارم که عام گرایی ملازم ایده پیشرفت، ظرفیتهای بیشتری از خاص گراییهای هویتی داشت.
مقصود اما این است که اندیشه قوچانی نه گذار از هویت خواهی مورد انتقاد موصوف بلکه درست در امتداد آن و صد البته قرائتی نابتر و به همان میزان تنگ نظرانه تر است.
اگر استقلال پاکستان بر اساس هویت اسلامی و اشغالگری اسرائیل فضای عینی را برای تطورهای بعدی اندیشه اسلامی فراهم کرد،

اشغال عراق توسط آمریکا برای برساختن اندیشه بازگشت به تشیع صفوی وی منزلتی مشابه دارد.
سقوط صدام ژئوپلتیک خاورمیانه را دگرگون نمود و حکومت شیعیان در بغداد پایتخت خلافت عباسی و یکی از نمادها و مراکز تاریخی اسلام سنی هم نزاع پارسی / عربی را زنده کرد و هم گسل شیعه / سنی را فراختر نمود.
دفاع از تشیع صفوی یکی از پیامدهای تقسیم هویت خواهی اسلامی به دو شاخه شیعی و سنی و رویارویی آنان در خاورمیانه کنونی است.
نویسنده بازگشت به تشیع صفوی از پارادایم شریعتی خارج نشده بلکه به یکی از تالیهای غیرمنتظره و نه لزوما غیرمنطقی آن چسپیده است.
و این همان نکته ایست که تناقض نقد سبکسری ترامپیسم و سپس گرفتار شدن در کمند مفروضه های آن را هویدا می سازد.
تفسیر تاریخ ـ بخوانید تحریف تاریخ ـ به سبک قوچانی کار دشواری نیست.
ترکها می توانند بگویند اگر شاه اسماعیل و خنجر در پشت فروکرده آن نبود، اکنون نه تنها وین و اروپای مرکزی، بلکه اروپای غربی را هم فتح کرده بودند.
کردها می توانند ادعا کنند جنگهای بردوام و همیشگی عثمانیها و صفویان در سرزمین آنان اتفاق افتاد، درست زمانی که اروپا داشت از خواب قرون وسطی بیدار می شد. بنابراین هزینه پیشرفت غرب مسیحی را کردهای بی دولت فعلی پرداختند و اکنون اروپا وامدارشان است!
از هرچه که بگذریم ترجیح شمشیر صفوی بر قلم و اندیشه نائینی برای روزنامه نگاری که عمری صلای جامعه مدنی داده است، نکوهیده تر است.
برخلاف تصور قوچانی ایده شورا در سیاست عملی و فقه سیاسی سنی بسی کارگشاست، دستکم در مبادی و آغازگاهها.
هنر نائینی این بود که در غیاب اصل کارگشای شورا در فقه شیعی، خلاقانه راهی میانبر یافت.
وی عرصه مباحات را نقطه عزیمت قرار داد و از مفهوم اسلامی معامله و قرارداد به تقریر قانون و تاسیس دولت ملی رسید.
دریغا که راه نائینی و تجربه مشروطیت در تلاطم تاریخ معاصر گم شد، راهی که هنوز پوینده و جوینده می خواهد.
دهه پنجاه شمسی فقط اسدالله علم نبود که مفهوم ایران را تقریر می کرد، محمود جعفریان هم به خاورمیانه غرب آسیا می گفت و شاهنشاه هم دمکراسی غربی را محکوم و نوید رسیدن ایران به تمدن بزرگ را می داد.
رژیم از شیعیان لبنان هم حمایت می کرد
3.6K
و از حوزه نجف تلگراف تبریک و تسلیت و دعای سلامتی برای تنها پادشاه شیعه جهان دریافت می کرد.
در آنسوی ماجرا البته روشنفکران منتقد و مخالف هم بودند که برطبل بومی گرایی و هویت خواهی می کوفتند.
در میان این هیاهوها کمتر کسی به آرمانهای مشروطه و رویاهای نائینی می اندیشید.
محمد قوچانی و تیم مطبوعاتیش ده سال قبل در بزرگداشت انقلاب مشروطه سنگ تمام گذاشتند.
هر چه باشد اما سخنان فعلی منورالفکرانه است ولی مشروطه خواهانه نیست.
نگرانی از سرنوشت هشتاد میلیون شیعه خاورمیانه در هنگامه تکفیر و افراط گرایی مذهبی، دغدغه ای اخلاقی و انسانی است.
اما آیا در " ایران نوین " قوچانی می توان جایی برای ده میلیون هموطن اهل سنت و میلیونها ترک و کرد و عرب و ترکمن و بلوچ و ...پیدا کرد؟