Skip to main content

جناب با سلام مجدد،

جناب با سلام مجدد،
Anonymous

جناب با سلام مجدد،
من هم در ان دوران فعال بودم و بسياري از انچه شما در كامنت خود نوشته ايد را بسيار خوب در خاطر دارم.
انچه شما اذان ميداريد فقط يك جنبه از واقعيت است و اينكه نيروهاي مردمي و سكولار چه سياست هايي را در برابر موج خميني از خود نشان دادند و يا به نظر شما بايستى نشان ميدادند.
ولي يك واقعيت ديگر هم وجود داشت و ان سير شتابان و تمايل مطلق اعوان وانصار خميني براى دست يابى به تمامى نهادهاي دولتى و نظامى و امنيتى بود. خمينى پرستان نيز در دو سال اول در خواب نبودند كه تاكتيك هاى نيروهاى سياسى را متوجه نشوند. انها بيكار و بى تحرك هم نبودند و بطور منظم و مرتب همان محدود دستاوردهاى قيام ١٣٥٧ را كه شما برشمرده ايد مانند ازاديهاى نسبى مطبوعاتي و سياسى، حضور و فعاليت گروه هاى سياسى در دانشگاه ها، مدارس و حتى تا حدى در نهادهاى دولتى و... را به خوبى رسد ميكردند.

انها با برنامه ريزى و سازمان دهى نيروهاى متعصب مرتبا حملات گسترده و موثرى براى نابودى اين دستاوردها انجام ميدادند كه انقلاب فرهنگى نمونه بارز و مشخص ان است كه با هجوم اراذل و اوباش به دانشگاه هاى كشور، يكى از سنگر هاى اصلى مقابله با موج واپسگرايى را از دست نيروهاى انقلابى، سكولار و دگر انديش خارج كرد.
سياست حزب توده و سازمان اكثريت با عنوان اتحاد و انتقاد فقط و فقط يك خود فريبى بود چرا كه رژيم كار خود را ميكرد و خر خود را ميراند و حتى يك مقاله انتقادى در روزنامه كار را بر نميتافت كه منجر به دستگيرى و اعدام يكى از كادرهاى با سابقه ان سازمان گرديد كه چند و چون ان در اينجا ضرورتى ندارد.
ايا شما واقعا بر اين باوريد كه اگر سازمان هاى سياسى همه به فراخوان روزنامه كار بعد از انشعاب لبيك ميگفتند و سياستى مانند حزب توده و سازمان اكثريت در پيش ميگرفتند، خمينى و نيروهاى متصل به او داراى چنان پتانسيلى بودند كه اجازه حتى حداقل فعاليت را به سازمان ها و نيروهاي دگر انديش تا سال ١٣٦٧ بدهند.
من با توجه به شرايط ان دوران و تنوره ديو ارتجاع، چنين پتانسيلى را متصور نيستم و اين باور را بسيار غير واقعى ميدانم. خمينى به بني صدر، قطب زاده، شريعتمدارى..... و بسيارى ديگر از همراهان و همرزمان و حتى نايب خود نيز رحم نكرد.
در كامنت قبلى هم نوشتم كه مجاهدين بواسطه دين باورى شرايط ويژه اى داشتند و نميتوانستند شتر سوارى دولا دولا بكنند، يا بايستى هژمونى خمينى را ميپذيرفتند و با ورود به نهاد هاى امنيتى و دولتي و توان و شناختى كه از ساير گروه هاى غير مذهبى داشتند به خواست خمينى سركوب گسترده انها را شروع ميكردند و يا در برابر خواست او مى ايستادند و بهاى سنگين اين نافرمانى را نيز با پوست و گوشت و روى تخت هاى شكنجه و سكوهاى دار ميپرداختند كه چنين كردند.
اين بى انصافى بزرگى است كه حالا ما طلب كار انها نيز بشويم كه چرا با خمينى همكارى نكرديد و ما را از بين نبرديد.
چرا راه دور برويم، همين الان هم ٣٥ سال بعد از ١٣٦٠ چنين پتانسيلى براى انتقاد پذيرى در حكومت نماينده خدا بر روى زمين وجود ندارد و بخش اصلاح طلبان در واقع همان جانيان سابق هستند كه هدفشان ورود مجدد به حوزه قدرت است نه حفظ منافع واقعى توده هاى محروم از ازادى و زندگى شرافتمند.