Skip to main content

واقعاً جای تعجب بسیار دارد که

واقعاً جای تعجب بسیار دارد که
بهمن موحدی(بامدادان)

واقعاً جای تعجب بسیار دارد که آخوند شیاد روحانی، با وقاحت و بی شرمی دم از نشاط ملت ایران می زند. ناف این آخوندهای پلید را با گریه و زاری بریده اند. در اندوه نگه داشتن جامعه از لحاظ سیاسی آنقدر برای رژیم سفاک و غارتگر جمهوری اسلامی مهم است که از هیچ تلاشی برای زنده نگه داشتن فضای مرگ وغم و عزا فروگذاری نمی کند. شادی برای حکومت اسلامی یک خطر فوری سیاسی است. مخصوصاً اگر این شادی با فضای اندوه مثل محرم همزمان باشد. یادتان هست که سران حکومت برای به عقب انداختن بازی فوتبال میان ایران و کره جنوبی در شب عاشورا به چه اضطرابی دچار شده بودند؟ ترسشان از شادی مردم در روزی بود که باید اندوهگین باشند. ترسشان از تقابل مستقیم میان فرهنگ شادی میان مردم و فرهنگ عزای جمهوری اسلامی بود. موسسۀ گالوپ ایران را جزء غمگین ترین کشورهای جهان اعلام کرد. اما این هنوز نه تنها چیز

زیادی در باره چرایی این غمگین تر بودن نمیگوید بلکه و مهمتر اینکه روشن نمیکند که در ایران، شادی که یک احساس شگرف بشری است موضوع یک چالش دائمی میان حکومت مبتنی بر سوگواری از یک طرف و مردم خواهان شادی از طرف دیگر است.
در ایران ، کار شرکت داوطلبانه درخلاقیتها نیست بلکه فروش اجباری نیروی کار برای زنده ماندن و نه لذت بردن از زندگی است. کارگر از محصول کارش بیگانه است. محصول کار و تلاشش مستقیما به جیب طبقه حاکم و حکومت اسلامیش سرازیر میشود و این طبقه و حکومتش را قدرتمندتر میکند. یعنی کارگر حتی هنگام کار و در خود کار هم احساس شادی نمیکند.
در اقتصاد مافیایی جمهوری اسلامی که همه این مشخصات نظم سرمایه دارانه را غلیظتر و وسیعتر دارد، کارگر شاغل حتی نمیداند دستمزدش را خواهند پرداخت یا نه، دیگر مطلقا جایی برای احساس امنیت و شادی نمی ماند چه برسد به زمانی که کارگر همین کار را از دست میدهد و به دنیای تیره و تار بیکاری پرتاب میشود.
آثار مخرب روانی بیکاری در ذهن و روح و احساس بیکاران در کشوری مثل ایران به دلایل دیگری هم عمیقتر و ضربه زننده تر است. آنچه احساس شادی را در زندگی بیکاران در هم میشکند فراتر از صرف بیکاری است. بیکاری وقتی با فقدان تامین اجتماعی همراه میشود به روان و احساس کارگر بیکار و خانواده اش بیرحمانه تر حمله میکند. وقتی تامین خوراک و بهداشت و درمان و مسکن و آموزش به پول گره خورده است، وقتی طبقه سرمایه دار به همان صندوق فکسنی تامین اجتماعی و بیمه بیکاری کارگر هم دستبرد میزند، آنگاه بیکاری مثل مغاک خوفناکی در مقابل کارگر بیکار و خانواده اش دهن باز میکند که براستی هراسناک است و در آن همه چیز پیدا میشود جز شادی. مغاکی که در آن فقر، گرسنگی، بیماری، اعتیاد، تن فروشی، ناامیدی، افسردگی و خودکشی همچون شبح های خوفناک درمقابل چشمان هراسان کارگر بیکار رژه میروند.

به این باید ابعاد گسترده بیکاری را اضافه کرد که عملا فرد بیکار محروم از تامین اجتماعی را حتی از امکان کمک گرفتن از هم طبقه ای هایش محروم میکند. قطع امید از بستگان نزدیک در جامعه ای که بیمه بیکاری کارگر هم قبلا توسط دزدان سرمایه بالا کشیده شده است دیگر جایی برای امید و جایی برای احساس شادی نمیگذارد.