Skip to main content

جناب ناظر سلام؛

جناب ناظر سلام؛
Anonymous

جناب ناظر سلام؛
بی کم و کاست حق با شماست. بله درست است، تا آنجا که به زندگی واقعی توده ها و مردمان تنگدست کار و بیکار برمی گردد، رژیم فاسد و تبهکار ولائی و مافیاهای غارتگر او دمار از روزگار زحمتکشان و تهیدستان و کارگران درآورده است. برای بسیاری مادران و پدران ندار، در این نوروز نه امکان دادن هدیه ای به فرزندان شان میسر است و نه پختن یک قرمه سبزی نوروزانه. من با تمام وجود همدرد آنان هستم و خون جگر می خورم.

بله، بهانه ای در این بازار ستمزدگی مذهبی، برای افسانه سرائی وجودندارد. آری من نیز بسان شما رنجور و مغمومم. زیرا آشکارا قریب به اتفاق مردم درمانده و لهیده گشته اند. بسیاری از کودکان کار و بی سرپرستان و جوانان هیچ امیدی به زندگی بهتر ندارند. زندان ها پُر است از انسان های گرانقدری که تن به ریای دینمداران نداده اند. در این عید، بسیاری از کارگران ماه هاست که هنوز حقوق دریافت نکرده اند.

جناب ناظر گرامی! با این وجود من در هردو شعر بالایم، راه سست و غلوآمیزی نپیموده ام. بل تنها به امید و حرکت دست یازیده ام تا که مادر جویش و پویش فردای ما باشد. انگیزه ای باشد بسان دست آویزی که از عمق این شب هولناک بیرون مان کشد.

همچنین فراموش نکنیم که با وجود اینهمه مصیبت ها، جان شیفته ی مردم شور و شوق و شرار زندگی می خواهد. تردید ندارم که همچون همیشه ی تاریخ هرکس و خانواده ای به فراخور وسع مالی خویش و سیلی به صورت، مقدم نوروز و پیشواز بهار را با چهره ی سرخ پاس داشته، می دارد و خواهدداشت. و منهم بسهم خود، خواسته ام با این شعرها همراه و همدم آنها گشته و در این بیدادرسی ها و بی پناهی ها کنارشان باشم.

مهاتما گاندی در توصیه های استعمار شکنانه ی خود، و در تقویت دادن به اراده ی استوار برای پیروزی مردم علیه بریتانیا، پیوسته توده ها را در عین فقر و گرسنگی و ستم تشویق به رقص و آواز جمعی می کرد. و ایمان داشت که انقلاب بدون موزیک و مشوق های هنری هرگز متصور نیست. بنا بر این من به دیالکتیک و قوانین دوال باوردارم و نتیجه اش همین واکنش شعری من است، تا نوشداروئی باشد بر زخم های کهنه ی فقر و ارتجاع.
باسپاس از شما