هی هات گسترۀ ایران دامیست همه در دام
از خواب اپوزسیون خوشحال
این بد نکبت خون آشام
اعدامی ما هر روز دست کم دوازده تاست
ای اپوزسیون خارج تکرار همین مدام
آمد بهار آمد ، گر مایه درش پیداست
دستی به دست هم دگر بس است اعدام
پرسیدم من از آتاش ، خود چند مرد حلاجی
گفتا زدیم حرفی توکلش با بادام