Skip to main content

"داچیا مارائینی"، رمان نویس

"داچیا مارائینی"، رمان نویس
آ. ائلیار

"داچیا مارائینی"، رمان نویس ایتالیایی : « به طور معمول در نزاع ها افراد پارچه سفید را به عنوان طلب ترحم و تسلیم در مقابل تهدید بالا می‌برند، اما با نگاه به این دختر جوان بی‌حجاب، متوجه می شویم که این نمایش، نه نماد تسلیم، که نمایش شجاعانه ای درسکوت است که پیامی بسیار گویاتر از هر فریاد با خود دارد.

پیام نمایش صادقانه دخترجوان می تواند این باشد که: من می دانم که مرا مورد ضرب و شتم قرار خواهید داد، می دانم که می توانید مرا زندانی یا شکنجه کنید، حتی می دانم که می توانید مرا به مرگ محکوم کنید، اما من با حجابی که به عنوان نماد هویتی به من تحمیل کرده اید اینجا می ایستم، تا بگویم که جانم از تحمیل‌های شما به لب آمده است، تا بگویم که دیگر کاسه صبرم لبریزشده است.

من دیگرتحمل این همه نارسایی، بیکاری، فساد گسترده، نداشتن امیدی برای آینده، و ازهمه مهمتر ستم کشیدن به عنوان یک دانشجو و یک زن، را ندارم.
گاهی درزندگی تصاویری از رنج عریان انسان ها دیده می شود که به تصویر حزن آور عیسی مسیح شباهت دارد که صلیب خود را بر دوش به میعادگاه مصلوب شدندش حمل می کند.

من ایران را می شناسم با ملتی مغرور و صبور آشنایی دارم، آنها فکرمی کردند که با قیام از استبداد نظام پیشین رها خواهند شد، اما امروز تمامیت‌خواهان دینی کمرهمت بسته اند تا جزیی‌ترین آزادی‌های این ملت را ازآنان بگیرند تا جایی که دیگرهیچ اختیاری ازخود نداشته باشند.

برای همه ما مهم است که درمورد آنچه درایران می گذرد بنویسیم. آنقدر موضوع حاد وجود دارد که می توان درباره آنها سخن گفت: باید علیه حکم اعدام، که احتمالاً در کمین این دخترجوان زندانی نیز نشسته است، نوشت.

باید از زندانیان سیاسی نوشت، باید درمورد حجاب اجباری، شکنجه و بالاخره درمورد نداشتن حق آزادی بیان در ایران امروز نوشت.»