Skip to main content

دوستی میگفت؛ داستان قتل ارمنی

دوستی میگفت؛ داستان قتل ارمنی
Anonymous

دوستی میگفت؛ داستان قتل ارمنی ها افسانه ای بیش نیست.
میگفت؛ به مظلوم نمائی عادت

کرده اند.
او در ادامه حرفش گفت؛ از یک ارمنی پرسیدم؛
شما که همه جا پخش و پلا شده اید،بخشی در سوریه، بخشی در ایران، بخشی در عراق، بخشی در لبنان، بخشی در ترکیه، بخشی در فرانسه، بخشی در روسیه، بخشی در آزربایجان، بخشی در بلژیک، بخشی در اردن، بخشی در آمریکا...، و الا آخر. بلاخره وطن تان کجاست؟
دوست ارمنی ما گفت، ما مثلی داریم؛ "هر کجا بما خوش گذرد، آنجا وطنمان است!"
گفتم؛ بفرما، اینهم جهان بینی یک دوست ارمنی در خصوص وطنش.
دوستم در ادامه گفت، پرسیدم؛ از این جهت ارمنستان را ترک میکنید؟
او در پاسخم گفت؛ میخواهی از فرط قحطی مردم همدیگر را بخورند؟
روسیه چیه بس؟؛ گفتم.
گفت؛ فکر میکنی ارمنستان مملکت است؟
اینطور فکر میکنی؟؛ گفتم.
گفت؛ ارمنستان برای عده ای عشرتکده است.
منظورت توریست هاست؛ پرسیدم.
گفت؛ توریست چیه؟ در حالیکه با تعجب به وی نگاه میکردم، گفت؛ مستشاران روسی را نمی بینی؟
مگر همه تان مسیحی نیستید؟؛ گفتم؛ برادران دینی شما نیستند؟
با بغض گفت؛ بهترین دخترادن ارمنی با افسران روس میگردند.
مردم چی؟؛ گفتم.
با خشم گفت؛ کدام مردم؟ هرکه بتواند ارمنستان را ترک میکند. چند تا پکک را آوردند کاشتند آنجا، آنها نیز برایمان درد سر شده اند.
منظورت چیه؟؛ پرسیدم.
گفت؛ مردم ارمنستان با کسی جنگ نمی خواهند. مردم گرسنه است.
گفت؛ اگر ایران برایمان نفت و گاز نفرستد، از سرما یخ میزنیم.
گفتم؛ قدر دوستی ایران را بدانید.
گفت؛ آخوندها فردا رفتند حال و روز ما چه خواهد شد؟
گفتم؛ نگران نباش. روسیه هست.
گفت؛ نگرانیم اما.
با شوخ طبعی گفتم؛ مگر انگلیس مرده است؟
اندیشناک به چهره ام خیره شده گفت؛ فکر میکنی؟
با شیطنت لبخندی زده گفتم؛ تا انگلیس هست. آخوندها جائی نخواهند رفت.
او در حالیکه با شوق امید وارانه به چهره ام لبخند میزد با مهربانی گفت؛ خدا از دهنت بشنود.
گفتم؛ خارجی ها میگویند؛ ارمنی ها خوشگذرانند، اهل کار نیستند. آیا حقیقت دارد؟
گفت؛ کدام خارجی؟
گفتم؛ شایع است بجای باز سازی کشورشان آن را ترک میکنند. آیا این قضاوت درست است؟
گفت؛ من آدم سیاسی نیستم. ارمنی پولدار هم کم نیست.
گفتم؛ چرا بمردم کمک نمی کنند؟
گفت؛ آنها در فکر جیب خود هستند.
گفتم؛ شما یک فرد ارمنی، بعنوان ادعای ارمنی کشی، از ترکیه تقاضای غرامت میکنی؟
گفت؛ سیاستمداران ارمنی بخوبی میدانند ترکیه حتا یک لیر هم به کسی باج نمی دهد.
او در حالیکه به چهره ام دقیق میشد گفت؛
ترکیه از همان اول ادعای ارمنی ها را رد کرده است. گفت؛ حتا فشار امریکا هم تاثیر نداشت.
پرسیدم ؛ نظر خودت چیه؟
گفت؛ راستش را بخواهی مردم ارمنی از این موضوع خسته شده اند.
گفت؛ بعضی دول خارجی انگلیس، فرانسه و چند تای دیگه این موضوع را برای فشار آوردن به ترکیه مطرح کردند. اما نتیجه نداد. او با لبخند تمسخر آمیزی گفت؛ ترکیه اینان را اصلا کسی بحساب نمی آورد.
بنظر شما راه حل چیه؟؛ پرسیدم.
با نا امیدی گفت؛ ضرر اش متوجه مردم ارمنستان میشود.
گفت؛ ارمنستان مثل جزیره مانده وسط، از هر طرف محاصره شده است.
او در ادامه حرفش افزود؛ امیدوارم روزی سیاستمداران ارمنستان سر عقل آیند.
گفتم؛ فکر میکنی؟
گفت؛ یک قرن پیش چیزی به درست یا نادرست اتفاق افتاده، نباید آن را از قبر بیرون کشید. بجای آن بهتر است
با همسایگان خود روابط دوستانه ای بر قرار کرد. بجای ادعای غرامت، دهها برابر آنرا میتوان بطریق ارتباط تجاری کسب کرد. البته اگه روسیه و دیگران اجازه دهند.
پرسیدم؛ قاراباغ چی؟
گفت؛ بخاک آزربایجان چشمداشتی نداریم.
بدنبال حرفش با تاکید گفت؛ از من بخواهی پکک را فورا میفرستم به شمال عراق. میگم دیگه اینجا پیداتان نشه.
گفتم ؛شما چشمداشتی نداری. دیگران چه؟
گفت؛ حساب مردم ارمنستان از سیاستمداران مفتخور جداست.