تاریخ درسهای اموزنده ای به

ترک که با دزدی و توحش حداقل در قسمتی از تاریخ معاصر کشور ایران این کشور را با حاکمیت عشایری خودشان به گند کشیدند بیشتر اهمیت دارد تا شناخت نوابغ کبیرشان چنگیز خان
نوشته زیر بخشی از تاریخ حقیقی این کشور است

روز نهم فوریه ۱۱۸۷ میلادی / بهمن ۱۱۸۷ خورشیدی که «سر هارفورد جونس» نخستین سفیر دولت انگلستان در ایران استوارنامه‌ی خود را با تشریفات مفصل در کاخ گلستان تقدیم داشت، فتحعلی شاه قاجار ضمن پرس و جو از اوضاع جهان به‌خصوص انگلستان و وضع آن مملکت و طریقه‌ی حکومت پرسید: راستی آقای سفیر این که می‌گویند ینگه دنیا(امریکا) زیر زمین است حقیقت دارد و آیا اگر من دستور بدهم در این قصر یک چاه دویست ذرعی بکنند به ینگه(امریکا) دنیا خواهم رسید؟
مستر جونس سفیر انگلستان هاج و واج ماند و نمی‌دانست چه پاسخی به پادشاه ایران بدهد و به طوری که خود مستر جونس در صفحه ی ۱۹۱ سفرنامه‌ی خود می‌نویسد شاه اصرار عجیبی داشت تا بفهمد چگونه ما زمین را کنده به آمریکا می‌رسیم و وقتی من گفتم ربطی به کندن زمین ندارد و ما با کشتی به آن مملکت سفر می‌کنیم، فتحعلی شاه اوقاتش تلخ شد و گفت معلوم می‌شود حواست پرت است، این سفیر عثمانی در تهران برایم قسم خورد اگر دویست ذرع زمین را بکنیم به ینگه دنیا (امریکا)می‌رسیم یعنی بزرگان و دانشمندان دوران تورک و ترکان اصیل در عثمانی پس از کند و کاوش های فراوان به این نتیجه رسیده بودند که اگر چاهی 130 متری بکنند از ان سر زمین سر از امریکا در میاورند و این را به برادران تورک اصیل قاجارشان به قید قسم قران هم انتقال داده بودند
خاورمیانه در تمام دوران حساس که غربیان چهار نعل به سمت تمدن امروزینشان با قدرت هرچه تمام میتاختند و جهان را یکی یکی مستعمره خودشان میساختند زیر دست این درازگوشان با این سطح عقل و شعور اداره میشد که امروزه فرزندان قشقایی زاده و قرخلو اوغلی ایلیاتی میتواند ادعا کند برای بقیه shehr یا همان شهر فارسی را ساخته اند در حالی که خوداش در ایلات متعدد به صورت ماتحت ناشور زندگی میکند چرا این قوم سازنده یک مستراح برای خوداش نمیسازد یا یک حمام که همان مردمی که ادعای شهر ساختن برایشان را دارد از بوی گند اش فراری نشوند
هیچ اشغالگری حکومت ملی مردم دیگر نبوده و نیست غارت کردن و غصب کردن اموالشان هم نامش غارتگری هست
اغزان(ترکان) هرگز ایرانی نبودند حکومتی هم بر ایرانی نداشتند تنها اشغالگری داشتند از دید ایرانیان هم همواره اجنبی ،غاصب ،بیگانه بودند و هستند
نسل کشی بومیان و غصب کردن سرزمینشان از جمله در اذربایجان هم همچنین،،، اینها حتی در اذربایجان هم اشغالگری بیش نیستند
حکايت (٣٩) از گلستان سعدی
هارون الرشيد را چون ملک مصر مسلم شد گفت: بخلاف آن طاغي که بغرور ملک مصر دعوي خدائي کرد نبخشم اين مملکت را مگر بخسيس ترين بندگان.
سياهي داشت نام او خصيب. ملک مصر را بوي ارزاني داشت. گويند عقل و کفايت و فهم و فراست او تا بجائي بود که طايفه اي حراث مصر شکايت آوردندش که پنبه کاشته بوديم باران بيوقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بايستي کاشتن
اگر دانش بروزي درفزودي ز نادان تنگ روزي تر نبودي
بنادانان چنان روزي رساند که دانا اندر آن حيران بماند
بخت و دولت بکارداني نيست جز بتأئيد آسماني نيست
اوفتاده است در جهان بسيار بي تميز ارجمند و عاقل خوار
کيمياگر بعضه مرده و رنج ابله اندر خرابه يافته گنج
در زمان فتحعلی شاه، روزی سر جان ملکم، وزیر مختار انگلیس تقاضای شرفیابی کرد تا هدیه و ارمغان پادشاه انگلستان را تقدیم کند. فتحعلی شاه به خیالِ انگشتریِ الماس و نگینِ مطلّا، وزیر مختار را با گرمی پذیرفت. وی با لباس تمام رسمی و تشریفات تمام، درحالی‌که پشت سر او چند برده سیاه که هر کدام صندوق بزرگی روی سر داشتند، وارد مقر سلطنتی شد. وزیر مختار وارد تالار شد و گفت: تصدقت گردم، این صندوق‌ها را با نامه‌ای که ضمیمه آن است امپراتور عظیم‌الشأنِ بریتانیایِ کبیر به حضور شاهنشاه ایران تقدیم کرده‌اند. در نامه که توسط صدراعظم قرائت شد امپراتور گفته بود چون در ایران قحطی و خشکسالی فراوانی رخ می‌دهد، چند صندوق سیب زمینی به همراه دفترچه نحوه کشت آن را به پادشاه ایران تقدیم می‌دارم. فتحعلی شاه از این‌که پادشاه انگلیس او را امر و نهی کرده بود که برای رعیت چه بکارد عصبانی شد و گفت: خوب پادشاه انگلستان برای ما چه پیشکش می‌کنند تا امر کنیم رعیت سیب‌زمینی بکارند! وی وقتی مطمئن شد که این بار از رشوه خبری نیست، دستور داد صندوق‌ها را به انبار بفرستند.
………………..