Skip to main content

بعد از خواندن این مقاله خستگی

بعد از خواندن این مقاله خستگی
آشچی
عنوان مقاله:
پنج ابر قدرت حاکم بر جهان در سال ۲۰۵۰ میلادی

بعد از خواندن این مقاله خستگی عجیبی بر من مستولی گشت به شکلی که پشت کامپیوتر خوابم برد و تازه صبح بود که بیدار شدم.

از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که با وجود خواب عمیق تا صبح اصلا نتوانستم استراحت کنم چرا که تمام شب رؤیاهایی به وضوح تصاویر فول اچ.دی می دیدم! آن هم چه رؤیاهایی! ایران در سال 2050 را به خواب دیدم و حیفم آمد که تجربه منحصر بفردم را با اهالی قسمت نکنم.
بله، در رویا، داخل همین اطاق نشیمن بودم و به خواست خدا هم تلویزیون و هم کامپیوترم بی هیچ اشکالی کار می کردند. تازه، اینترنت هم داشتم! البته اولش که متوجه نبودم چه سعادتی قسمتم شده تا این که تصمیم به تماشای تلویزیون گرفتم.
در خواب، ساعت حدود 9 شب بود و حسب عادت، اخبار شبکه یک را باز کردم. نوار سیاه گوشه سمت چپ تصویر تلویزیون و نمایش تصاویری از ضریح شش گوشه عتبات عالیات (خدا قسمت جملگی مؤمنین و مؤمنات بکنه) و مساجد گوناگون دیگر، بلافاصله من را متوجه این نکته کرد که در ایام عزا به سر می بریم. ولی چه عزایی؟ چیزی یادم نمی آمد. ولی فکر کردم به لطف این همه ائمه و اهل بیت و بنیان گذار انقلاب و غیره ذالک، روزی نیست که بی عزا سر بشه. در همین افکار غوطه ور بودم که با صدای نکره گوینده اخبار به خود آمدم. اما این گوینده را چرا نمی شناختم؟ چقدر هم بی ریخت و انکرالاصوات بود! فکر کردم لابد باید تازه کار باشه...
گوینده اخبار شروع به قرائت گزارشی راجع به زیارت رهبر یکدانه انقلاب از مرقد منور رهبر فقید فرزانه انقلاب کرد. دهانم از تعجب باز مانده بود! چرا این رهبر را نمی شناختم؟ نکند کودتایی چیزی اتفاق افتاده باشد؟ همین طور هاج و واج مانده بودم که یکهو چهره آشنایی توجهم را جلب کرد. بله! حضرت آیت الله احمد جنتی بودند که بزنم به تخته مثل همیشه سر و مر و گنده پشت سر شخصی بودند که رهبر یکدانه انقلاب خطاب قرار می گرفتند. کمی آن طرفتر هم حاج آقا قرائتی و حاج آقا پناهیان بودند که بر خلاف حاج آقا جنتی بد جوری شکسته شده بودند اما به خواست خدا ایشان را نیز بین تعداد کثیری از علمای اعلام تشخیص دادم. بعد از غبارروبی مزار متبرک رهبر فقید فرزانه، خلاصه ای از بیانات رهبر یکدانه پخش شد. در این زمان بود که گوینده اخبار اسم مبارک ایشان را قرائت کرد و دوزاری من هم افتاد که ایشان آقا مجتبی هستند که حالا حضرت آیت الله سید مجتبی خامنه ای دامة برکاته شده اند و در بارگاه ملکوتی پدر بزرگوارشان مشغول سخنرانی هستند. ایشان هم مثل پدر مرحومشان خطیب قهاری بودند ولی از بد حادثه چیزی از فرمایشاتشان بجز چند کلمه ای راجع به بیجا کردن دژمن، غلط کردن فتنه گران، بی درایتی بی بصیرتها و تکبیرهای بلند حضار در خاطرم باقی نماتده. کم سعادتی از ماست مسلما.
بعد از پایان گزارش درباره مراسم ارتحال، خبری درباره سؤالات خبرنگاران از دبیر وقت شورای نگهبان، حضرت آیت الله احمد جنتی، راجع به نوزدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی پخش شد. از آن جا که قبل از اینکه شب پیش خوابم ببرد دوره یازدهم انتخابات مجلس به تازگی برگزار شده بود، در کمال شگفتی و ذوق زدگی متوجه شدم که مثل اصحاب کهف مشمول الطاف الهی شده ام و سی سالی در خواب بوده ام. در این زمان بود که گیجی اولیه جای خود را به کنجکاوی و علاقه بسیار شدیدی برای کسب اخبار دست اول و مطلع شدن از اوضاع و احوال میهن اسلامی داد و با دقت فراوانی چشم به دهان خبرنگاران سؤال کننده از آیت الله جنتی دوختم. خبرنگار می پرسید که ظاهرا چند چهره مطرح جریان اصلاح طلبی به حذف تمامی کاندیداهای این طیف به غیر از یک کاندیدا به نام آقای پشمک نژاد از دورقوز آباد سفلی و در خطر قرار گرفتن اصل جمهوریت نظام شدیدا معترضند. حاج آقا جنتی در پاسخ چیزهایی در مایه «تیر نپره پتر متره...» گفتند که چیزی دستگیرم نشد اما خوشبختانه مترجم ایشان بلافاصله مداخله کرده، فرمایشات ایشان را ترجمه کرد. فرمایش فرموده بودند که «چیز خوری زیادی! اینها تخم و ترکه همان فتنه گران ملعون سابق هستند. همینه که هست، زر زری موقوف! وگرنه همین پشمک باقیمونده رو هم حذفش می کنم».