Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم
https://t.me/c/1205385033/226512
تئوری افلیج‌ کننده پهلوی
هادی حیدری راد
دولت مدرن در ایران با شروع دوران پهلوی بیشتر از آن‌که به تئوری‌های دولت‌داری مدرن تکیه کند، بر زور و ظلم و

ظلم و آرمان گرایی ملت فارس استوار بود.
دولت مدرن به عنوان عقل سلیم جامعه باید تجلی‌گر آزادی واقعی بوده و بر اساس قانون شکل بگیرد، به طوری‌ که در آن کنش انسان با اهداف و مقاصدش یکی شده و حقوق و مسئولیتش مکمل باشد.
کشوری که فاقد آزادی و قانون بوده، نمی‌تواند مدعی دولت‌داری مدرن باشد، چرا که بدون وجودِ آزادی و قانون، دولت مدرن از ماهیت و جوهره‌اش تهی شده و تنها پوسته‌ای از آن به جا می‌ماند.چنین ساختاری هرگز نمی‌تواند بر تئوری‌ دولت مدرن تکیه کند، فلذا باید به خلق تئوری خویش بپردازد.
رژیم پهلوی که در عمل بر پایه ظلم و زور و اطاعت از انگلیسی‌ها استوار بود، شروع به پردازش تئوری‌ای کرد که در آن، یک ملت، یک دولت و یک زبان مطرح می‌شد. در واقع در کشور کثیرالمله‌ای مانند ایران که در آن ملت‌های گوناگون اعم از ترک و کرد و عرب و بلوچ و... زیست می‌کنند، تنها باید یک ملت انتخاب گردیده و یک زبان به رسمیت شناخته می‌شد و آن ملتِ فارس بود.
در واقع رژیم پهلوی از ترویج چنین تئوری دو هدف عمده داشت که لازم و ملزوم یکدیگر بودند.
اول اینکه جامعه‌ی ایران را در قالب یک ملتِ به اصطلاح مدرن منسجم کرده و دوم اینکه، از این طریق قدرت مطلقه‌ی خود را در چهارچوب ایرانِ نو تنظیم کند.
رژیم پهلوی در این راستا با اتکا به دوره باستان، به خصوص دوران ساسانی و هخامنشی، سعی داشت استبداد خود را به گذشته‌ جغرافیای ایران باستان پیوند داده و از طریق دستگاه تبلیغاتی خود، اینگونه القا کند که ایران قبل از ورود مسلمانان از عظمت و شکوه برخوردار بوده و چنین عظمتی تنها در سایه‌ی پادشاهان ایرانی به وجود آمده بود. پس ایران زمانی نیرومند خواهد بود که بر پایه‌ی نظام سلطنتی و حاکمیت شاهنشاهی اداره شود.
حاصل این نوع مشروعیت بخشیِ پهلوی به دولت‌داری خود و نتیجه‌ی تئوری آن، نه وطن پرستی صرف بود و نه حتی میدان یافتن احساس یا نیروی گسترده‌تر ایرانی منسجم، بلکه فوران نوعی عواطف به ظاهر فارس‌گرایانه بود که در میان بخش قدرتمند فارس زبان‌ها رواج می‌یافت.
این تئوری با سرکوب زبان، فرهنگ و هویتِ دیگری ، با جعل تاریخ و اسطوره سازی برای خود و همچنین با وابسته کردن ملل پیرامون و غیر فارس به مرکز، به شکل افراطی به نفی ملت‌های غیرفارس می‌پرداخت و در نبودِ دولت‌های محلی، عقل اجتماعی آنان را از کار می‌انداخت و عقل دولتِ مرکزی (فارس) به عنوان عقل سلیم همه‌ی ملل شروع به کار می‌کرد.
در چنین حالتی با فلج شدن ملل غیرفارس، تمامی سیاست‌ها ، برنامه‌ها و به کل هر آنچه که تحت لوای این تئوری انجام می‌شد، به صورت اتوماتیک وار، به نفع ملت فارس و به ضرر بقیه‌ی ملت‌ها تمام می‌شد، و اگر هم کسی غیر از این می‌خواست و با این تئوری مخالفت می‌کرد، ناخودآگاه از سیستم حذف می‌شد.
از طرف دیگر با کور‌ شدن عقل اجتماعی ملل غیرفارس، آنها ناگریز از استحاله در درون چنین سیستمی بودند.
سیستمی که با یکسان سازی باعث شکاف بین ملت‌های درون ایران شد و تخم کینه و دشمنی و تبعیض را کاشت.
امروزه اغلب جریانات روشنفکری فارس که ریشه در چنین سیستمی دارند و از آن ارتزاق می‌کنند، با دمیدن بر این تئوری و بزرگ و رنگی کردن دوران پهلوی، سعی در احیا مجدد آن را دارند اما غافل از آنکه آن ملت‌های فلج شده، دیگر درمان افلیج را پیدا کرده‌اند: آگاهی!

کانون آذربایجان‌شناسی دانشگاه تبریز