Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم
https://t.me/medeniyet1/234932
خاطره ای از زبان شیر زن (گوزل باجی)روستای گوله گوله از توابع شهرستان تیکان تپه .
گوزل باجی گفته بود :چند سال پیش یک مردی با حالت ژولید و با رنگ و رخسار


ژولید و با رنگ و رخساری پریده وارد روستای گوله گوله شد از مردم روستا طلب کمک و یاری خواست در حالی که کوردی حرف می زد.

ریش سفیدان روستا بعداز نماز مغرب و عشا جمع شدند تا درباره آن مرد (فایق کورده) تصمیم بگیرند تا او را در روستا اسکان دهند در این میان یکی از ریش سفیدان بنام حاجی سوجا می گفت من به این مَرده ژولیده حس خوبی ندارم مخالفت خود را با این امر اعلام کرد.
با مقاومت برخی از اهالی با این شعار که ما را با مهمان و مهمان نوازی که داریم وارد میدان شدند و اعلام کردند با اینکه باهم زبان و هم مسلک نیستیم از روی انسانیت و مرادنگی آزربایجانیها به او پناه می دهیم .
بعداز اسکان دادن به آن (فایق کورده ) از او در جهت یاری به کشاورزی و کارهای اهالی روستا در قبال این کارها به او نان و دستمزد می دهیم و حاجی سوجا با اسرار و پا در یک کفش کردن مردم ساده لوح، خود را ناچار دیده و بر خلاف میل باطنی اش تن به این امر داده و قبول می کند .
فایق که خود را از آواره گان کورد عراقی معرفی می کرد احمد میرزه که بلدچی و کاتب روستا بود و تقریبا زبان ایشان رامی فهمید و برای مردم توضیح می داد .
بگذریم...
گوزل باجی می گفت ده سال از این ماجرا گذشت .
قاچاقاچ شروع شده بود(منظور ش جنگ ایران عراق بود که مردم از روستاها فرار میکردند از روی ترس) و حمله گروهک تروریستی کوردی خائن به روستاها شروع شده بود در این آشفته بازار فایق کورده یک شب از روستا گریخته بود و مردم ساده لوح فکر می کردند که فایق از ترس جانش به شهرهای دیگری متواری شده است البت به جز حاجی سوجا .

روستایی ها در آن روزها از ترس اینکه زنان و بچه هایشان مورد تجاور و کشته به دست تروریست های کوردی حزب کومله و دمکرات نیافتند روانه شهر های دیگری میکردند .

تا اینکه مردان روستا تصمیم گرفتند زنان و بچه هایشان به شهرهای دیگری فرستاده و از خاکشان دفاع کنند .
فردی بنام دونیامالی که اهل روستای شیره مرد کار کردن با اسلحه را می دانست جهت تعلیم و آموزش تیراندازی و کار کردن با اسلحه به مردان وارد روستای ماشد .

گوزل باجی می گفت چون در ده مرا به عنوان آغ بیرچک خیلی قبول داشتند قرار شد زن و بچه های روستا را دست من بسپارند تا همراه آنها به شهر عزیمت کنیم کنیم در راه عزیمت به شهر بودیم در فی ما بین آشاغی احمد آباد و تئزه کند صدای تیر اندازی هوایی را شنیدیم چندین نفر که لباسکوردی و مسلح جلوی کاروان ما گرفته و شروع به فحاشی کردند همه زنان و بچه ها مثل بید می لرزیدند و طلای جواهر زنان را از انها به زور گرفتندو هرکس مقاومت میکرد با لگد یا باقنداق اسلحه یا فانوسقه روبرو می شد در همین حین یک فرد که صورت خود را پوشانده با کوردی فحاشی میکرد صدایش برایم آشنا به نظر رسید به او گفتم بالام سنین سسین منه نه تانیش گلیر ! بعد از این حرفم او به من یورش اورد در حین یورش و فحاشی دست انداخته و صورت وی را بازی کردم آن فرده کسی نبود جز فایق کورده.
با اینکه زنان و بچه ها ترسیده بودند صورت او را دیدند بُهت و تعجب خاصی در کاروان ایجاد شد .

من رو به فایق کورده کردم گفتم‌ دوز ، چوره گیمیز سنین گوزلریوی توتسون آدم چقدر رذل و پست باشد تا حرمت نان و نمکی را خورده هتک حرمت کند و به روی زنان و بچه هایشان اسلحه بکشد واقعا خجالت آور است.
فایق با تمام وقاحت و بی شرمی و اربده کشان رو به من و کاروان کرد گفت نان و نمک شما و امثال شما برایم پشیزی نمی ارزد و ما دنبال تحقق آرزوهای خود یعنی اشغال سرزمینهای شما و ایجاد کردستان بزرگ هستیم .
ناگهان جبهه مردمی به فرماندهی دونیامالی از راه رسیدند بعداز درگیری تروریست های کوردی کومله و دمکرات برخی از آنان به کوه های اطراف متواری شدند و در همین حین فایق کورده به درک واصل شد .
بعداز نجات اهالی روستا از دست تروریست های کوردی کومله و دمکرات ، روستاییان به خود آمده به حرفهای حاجی سوجا رسیده بودند که آن موقع هم خیلی دیر شده بود .


بیایید حاجی سوجا و دونیامالی باشیم