Skip to main content

سالام

سالام
Anonymous
عنوان مقاله:
ممنون جناب سعیدآرمان

سالام
جناب آرمان ممنون ازاین مقاله که روشنگری کرده اید.
من درجوانی بابچه های لرستان بخصوص بروجرددوست ورفیق زیادداشتم
بااین افرادی که نام بردی کم وبیش رفیق بودم.
سعیدآقای عزیز،سرکوب های پس ازانقلاب

ازتبریزوبامخالفت شریعت مداری باولایت فقیه خمینی شروع شد.
متاسفانه درآن زمان اکثرگروه ها وسازمان ها وبخصوص حزب توده مخالف شریعتمداری وباحمایت سیاسی از
خمینی نوک حمله رابطرف آیت الله شریعت مداری گرفتند.
وحتی میگویند،باکمک توده ایی ها تلویزون تبریز به دست طرفداران خمینی افتاد.
مجاهدین خلق وجنبش مسلمانان مبارزجماواکثرسازمانهادردرون حکومت ونظام برشریعتمداری حمله ورگشتند.
بعدازآن به مبارزان تورکمن وبادستگیری واعدام توماج وجرجانی وو...ادامه یافت.که درمرحله سوم عرب های خوزستان سرکوب شدند.
کوردها همچون الان به پادگانها حمله ورگشته وسازمان پیکارهم درجنگ باجمهوری اسلامی وسازمانهایی مثل کومله درکردستان درگیربود.
کردستان عملا میدان جنگی بین سازمانهایی تندرویی مثل پیکار وفداییان اشرف دهقان وکومله وپیشمرگه ها دموکرات و طرفداران سلطنت طلب وغیرتبدیل به میدان جنگ شده بوده وحتی افرادی مثل سالارجاف
برای خود میدانداری میکردند.
یکی ازهمشهری های شمامرحوم ابلاغیان که طرفدارپیکاربودبدست کومله کشته شد.
که درجنگ ایران وعراق این درگیری ها شدت گرفت.
کردستان دراصل هرکی به هرکی شده بود.
بروجرد دراصل پایگاه قدرتمندچپ های لرستان بود،که درسال 61 دستگیریها دربروجردشروع شد.
مرحوم اعظمی ودارابی وعلی میرزاطاهری وتعدادزیادی ازبروجردهای طرفدارفدایی ومجاهددراین سال
دستگیرشدند.
همین سال بودکه من حس کردم ،دستگیریها شروع خواهدشد.
به مرحوم علی میرزاطاهری زنگ زدم سری به تهران بیاید،علی میرزاطاهری معلم تصویه شده بودوتاکسی خریده وباآن کارمیکرد.
به تهران آمد،باورکن یک ساعتی برایش حرف زده والتماس کردم وگفتم بیاتهران که بزرگ است واینجاهم میتوانی فعالیت کنی وبگذاراین جو تمام شود،
ایشان قبول نکرد،جوابش بمن این بودکه من مردم خودرادوست دارم ،ومیخواهم وقتی کشته شدم
مردم مرا روی دست خودگرفته وانقلاب کنند.
ایشان وبرادرش سعیدراهمزمان گرفتند.
فکرکنم دادستان خرم آباددرآنزمان مقتدایی وافغانی بود.که این جوان خوش ودوستان قلب اورااعدام کردند.
پدرش محمدرضا پیرمرد متدین مسلمان معتقدی به اسلام بود.
وباورکنید،زندگی خودچه درزمان شاه وچه تاآخرعمروقف خیرات واحسان داد.
مادرعلی خدابیامرز تازمانیکه زنده بودازچشمانش اشک جاری بود.
وقتی اعدام علی ودوستانش دارابی واعظمی راپدرش ازرادیوخرم آبادشنیده بود،درجایک سکته کرده بود.
بعدازاوبرادرش سعیدمدتی درزندان ماند،من زمانی که علی درزندان فلک افلاک خرم آبادزندانی بود،یکبار به ملاقاتش رفتم .
بدترین توهین هارابه پدرش که مردمومن دارای عبا بودمی زدند.
یکی ازبرادرانشان نیز درزمان شاه زندانی بوده ودریک سانحه رانندگی کشته شده بود.
یکی ازاعضای خانواده اش برای من تعریف کردکه برادرش چندروزقبل از کشته شدن برایش تعریف کرده بود؛که دراین روزهامراخواهندکشت.
مرحوم علی میرزاطاهری تنهاکشته نشد،بلکه تمام خانواده اش یاازکاراخراج شدندویاپاکسازی شدند.
یک برادرش ازدانشکاه اهوازاخراج شد،خواهرش درتهران ازدانشکاه وازمدرسه پاکسازی شدند،
پدرومادرش هردوازغم فرزندش دق مرگ شدند.
وقتی علی میرزاطاهری واعظمی ودارابی را مقتدایی افغانی اعدام کرد،این هارادربالای قبرستان خرم آباددفن کرده بودند،پدرپیرش باهزارمشقت به خرم آبادمیرفت وباخودسیمان می بردتاسنگ قبری برایش
طبق اعتقادات خوددرست کند،باتوهین وهتاکی مواجه میشد،وحتی پس ازبرگشت اش آن علامت راویران میکردند،من سه بار برسرقبرآن مرحومان رفته وفاتحه ایی برایشان خوانده ام.
اگرخداقسمت کندبزودی بازهم خواهم رفت.