Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم
ادامه كامنت قبلى:
«... عصر همانروز ، کمی قبل از تاریک شدن هوا، شخصا اثاثیه‌مان را بار زدم و با اردویی که به دنبال شاه در حرکت بود،به راه افتادم. از فرح آباد [مازندران] تا فیروزکوه را

تا فیروزکوه را همواره بایستی به سمت جنوب حرکت کرد ولی از فیروزکوه به قزوین با گردش به سمت راست پیشروی به سوی غرب آغاز می شود. فیروزکوه به صورت یک مثلث کامل، مرز سه ایالت است؛ یعنی در یک سمت آن عراق [عراق عجم] و در سمت دیگر آن مازندران قرار دارد؛ مرز آذربایجان قدیم نیز همان جاده ای است که ما در آن به سوی قزوین می رفتیم. آن شب از دو رودخانه عبور کردیم که نامشان را نمی دانم،یکی در این سوی کوه‌ها و دیگری در دره عمیقی در میان کوهها بود.پس از آن از کوههای بسیار مرتفعی گذشتیم ...در تمامی این کوهستانها که به نظر من جزو آذربایجان یا بهتر بگویم سرحدات آذربایجان است، قاقوله‌ای که آنقدر در جست و جویش بودم و شما آنقدر به من سفارش کرده بودید، به وفور یافت می شد..... پس از طی پنج فرسخ و عبور از مناطق کوهستانی، حدود ساعت هفت یا هشت شب به ابتدای دشت وسیعی رسیدیم که از همه طرف، کوهها احاطه اش کرده بودند ...لذا باشتاب زیادی از روستاها و قصبات متعددی گذشتم که یکی از آنها به نام «گیلیارد»، [ روستایی در نزدیکی شهر دماوند] روستای بزرگ و قابل توجهی بود ... راه خودرا همچنان تا سه - چهار ساعت از روز گذشته ادامه دادم تا به رودخانه دیگری به نام «جاجرود» رسیدم...بالاخره پس از طی ده - دوازده فرسنگ ، ظهر روز چهار شنبه ششم ژوئن، خسته و کوفته به شهر «تهران» رسیدم و در یک منزلی آن، کنار مسجدی که مورد احترام مسلمانان است شاه را یافتم. » [ سفرنامه پییترودلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، جلد اول ، نشر قطره ، ص: 704 - 705 ]
« دُن گارسیا د سیلوا فیگوئرو» سفیر فیلیب سوم پادشاه اسپانیا که در زمان شاه عباس اول، دو سال و ده روز در دربار صفوی مانده است نیز در سفرنامه خود که البته توسط یکی از همراهان وی تقریر شده در مورد محدوده آذربایجان در سفر از اصفهان برای رسیدن به دربار شاه عباس اول در قزوین که در هیجدهم ماه مه [مِی] سال 1618 میلادی (13 جمادی الاخر سال 1028هجری قمری) صورت گرفته می نویسد:
« ... بعد از آنکه سفیر مدتی در اصفهان توقف کرد به حکام شهر فرمانی رسید که به موجب آن سفیر می باید به قزوین عزیمت کند... سفیر بعد از ظهر روز یکشنبه هیجدهم مه،در حالی که حکام و بسیاری از شخصیتهای دیگر شهر مشایعتش می کردند از اصفهان براه افتاد... بیشتر راه بایر و لم یزرع بود جز آنکه در برخی فواصل رگه های آبی وجود داشت که معمولا توقفگاه کاوانهای تجاری است. در این کوههای بینوا که فارس را از آذربایجان جدا می کنند نه درختی دیده می شد و نه خار و بنی. ... صبح روز بعد که سوم ژوئن بود، سفیر در همان ساعتی که روز گذشته حرکت کرده بودیم از این منزل ناسازگار که عباس آباد [ نزدیک کاشان] نام داشت بیرون آمد. راهمان را از کوهستانی خشن و بایر آغاز کردیم که جز تعداد زیادی گرگ، موجود زنده دیگری در آن یافت نمی شد...صبح فردا حکام کاشان که پس از خروج از فارس نخستین شهر معتبر آذربایجان است و با باغی که از روز پیش در آن منزل کرده بودیم چهار فرسنگ فاصله داشت، فرستادگانی به دیدار سفیر اعزام داشتند. این فرستادگان دو بار میوه، یک بار برف، و برخی مشروبات خنک کننده‌ی دیگر برای سفیر هدیه آورده بودند که در آن هوای گرم مایه تسکین بسیار شد و بیش از حد مطبوع خاطر وی قرار گرفت. ...»[ سفرنامه دُن گارسیا د سیلوا فیگوئروا ، ترجمه غلامرضا سمیعی ، نشر نو ص: 233، 236،238]
این اسناد و مدارک هم نشان میدهند محدوده آذربایجان در قرون گذشته نه آن چیزی بوده است که ما امروز در نقشه‌ها و تقسیمات کشوری می بینیم، بلکه مرزهای آذربایجان تاریخی از همدان، قم، کاشان، فیروز کوه و دماوند گرفته از تهران، کرج ، قزوین ، زنجان و تبریز عبور کرده تا دربند ادامه پیدا می کرده است که در اصل مرز زبانی و فرهنگی هم هست.
از نشانه های بارز آذربایجان بودن شرق تهران، وجود رودخانه « دَلی چای» ( رودخانه دیوانه) در نزدیکیهای شهر دماوند است که این رودخانه با همین نام و نشان در حال جوش و خروش است! https://t.me/yurddash