Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم
https://t.me/kitabsesi/3382
شهریور ماه و سفر بی بازگشت صمد عمی...
علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie
هیچ انسانی جدا از حوادثی نیست که در زندگی اش رخ داده آن حوادث در ظاهر تمام

داده آن حوادث در ظاهر تمام شده و به تاریخ پیوسته اند اما در حقیقت، بخشی از وجود ما گشته و در ما ساری و جاری هستند و زندگی میکنند...
حوادث تلخ بی شماری که بر سرمان آوار میگردند می توانند به آسانی ما را از پای در آورند اما اگر از پای در نیاییم بدون شک انسان بزرگی خواهیم شد...!
سه دوره و سه رخدادِ تلخ، تیپ و شخصیت صمد و نسل او را ساخته و پرداخته و آنها را بصورت عاصی و شورشگر بر علیه وضع موجود در آورده بود:
دوره اول: وقتی صمد در ۱۳۱۸ش.در محله چرنداب در یک خانواده‌ای تهیدست متولد شد اوج دیکتاتوری رضاشاه و سیاستهای یکسان سازی و قلع و قمع زبانها و فرهنگهای اقوام ایرانی بود...
شهر اولین ها(تبریز) که زمانی نگین ایران بود و به عنوان دارالسطنه عباس میرزا و قائم مقام فراهانی در تمامی حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، علمی و فرهنگی پیشگام بود اینک در بدترین زمان خود به سر می برد، شهری که در انقلاب مشروطیت همه چیز خود را برای آزادی ایران از زنجیرهای استبداد مرکزی در طبق اخلاص گذاشته و انواع داغ ها و درفش ها را به جان خریده بود اما نه دژخویی محمدعلی شاه و نه درنده خویی و خشونت روسها نتوانسته بود غرورش را بشکند اما اینک، نه توسط بیگانه، بلکه استاندارش(عبدالله مستوفی) در روز روشن از هیچ توهینی و ظلمی فروگذاری نمیکرد! سرشماری تبریز را در 1319ش خرشماری می نامید...
می گفت«اینها ترکند یونجه خورده مشروطه گرفته اند حالا نیز کاه می خورند و ایران را آباد می سازند»!(روزنامه آذربایجان،ش.6،مورخه28آبان1320)
و افتخار میکرد که موفق شده قدغن کند تا مردم دیگر در مرگ عزیزانشان به ترکی عزاداری نکنند!(ستاره،ش1203 .مورخه25آذر1320)...
دوره دوم. متفقین آمدند استبداد سرنگون شده در زیر چتر حمایتی ارتش سرخ، فرقه دمکرات روی کار آمد...
این زمان، صمد هفت ساله بود چوبی را اره کرده بشکل تفنگ در آورده و به عنوان سرباز فرقه در رژه ها شرکت میکرد...
این‌ نسل,‌ تنها یک‌ سال‌ در دوره ‌حاکمیت‌ فرقه‌ دموکرات‌ آذربایجان،‌ لذت‌ نوشتن‌ و خواندن‌ به‌ زبان‌ مادری ‌خود را چشیده‌ بود اما یک مرتبه باز، تمام امیدها و آرزوهایشان در جایی دوردست در مسکو در توافق بین قوام السلطنه و دایی یوسف غرق در نفت شده و دود شده به هوا رفته بود و بدنبال آن، ناجیان آذربایجان(!) از مرکز سررسیده و از کشته ها پشته ها ساخته بود و صمد را به‌ همراه‌ شاگردان‌ مدارس‌ دیگر، مجبورشان کرده بودند تا کتابهای‌ درسی‌ به‌ زبان‌ مادری‌ شان را به‌ آتش‌ بسپارند حادثه ای که‌ صمد و حلقه‌ او را برای‌ همیشه‌ داغدار زبان‌ مادری ‌شان‌ ساخته‌ بود:
«کلاس اول ابتدایی بوده بچه ها را از مدارس به صف کرده و به میدان آورده تشویق میکردند در مقابل گرفتن یک آب نبات چوبی! کتابهای درسی مربوط به دوره فرقه را که به ترکی بودند به آتش بسپارند...»( برادرم صمد بهرنگی... ص60)
دوره سوم.حادثه تلخ کودتای 28مرداد باز تجربه تلخ برباد رفتن آرزوها و امیدها و فرا رسیدن زمستان بود، حادثه ای که برای همیشه شکافی عظیم و پر نشدنی بین حاکمیت و نسل صمد بوجود آورد نسلی که تنها راه نجات و شکستن این زمستان را در توسل به آتش تفنگ می دیدند.
هنگامیکه شبح مبارزه مسلحانه و تقدیس سلاح و سیانور در سپهر سیاسی ایران موج می زد در دمدمه های ظهور جنبش چریکی، صمد در شهریور ۱۳۴۷ش به سفر بی بازگشت خود رفت دوستان باقیمانده اش نیز دو سال بعد به جریان توفنده ایی پیوستند که حضورش را از جنگلهای سیاهکل اعلام کرد...
اما غرق شدنش در ارس در مقایسه با فرجامِ تلخ دوستانش، مرگی به مراتب آسان نصیب او ساخت! فرجامش نه مانند دهها تن چون علیرضا نابدل بود که پس از شکنجه های طولانی سرانجام در اسفند 1350در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت و نه مانند بهروز دهقانی بود که پس از تحمل 9روز شکنجه های ددمنشانه، سرانجام تخت بند تنش درهم شکسته و کشته شد و نه چون غلامحسین ساعدی که در سرانجام, شاهد شکسته شدن دردناک آرمانهای رومانتیستی اش شد!.
از این نسل سوخته، برخی چون ساعدی از مرگ جان بدر برده بودند اما ساعدی پایانش به مراتب دردناکتر از آنانی بود که مشتعل از امید و آرزو به استقبال مرگ رفته بودند, ساعدی در فرجام‌ انقلاب‌ كه‌ آرمان‌هايش‌ به‌ مانند «تامارای‌ دنديل‌«اش‌ به‌ يغما رفته‌ بود، ناچار به‌ تبعيدی‌ ابدی‌تن‌ سپرد.
آن دوستانش که زمانی، بخاطر زندگی بهتر به استقبال مرگ رفته بودند اينك‌ ساعدی‌ از دستِ زندگی، باشيشه ‌های‌ پی ‌درپی‌ و مفرط‌ الكل‌ به دنبال مرگ‌ می ‌دويد تا مرگ‌ او را از دست زندگی نجات دهد...!