Skip to main content

نوشته آقای اخوان ثالث،

نوشته آقای اخوان ثالث،
Anonymous

نوشته آقای اخوان ثالث،
با عنوان؛"کاوه یا اسکندر"که سرکار خانم آذرلی نیز یادداشتی بر آن مرقوم داشته است.
دیدگاه یاس آلود، نا امیدی اجتماعی، نوعی خشم و انزار، حتا بی اعتنائی زنده یاد اخوان ثالث

نسبت به جامعه فارس را نشان میدهد.
اکنون سوال این است چرا آقای مهدی اخوان ثالت، معروف به "اوچ قارداش" به این شکل، دیدگاه خود را نسبت به حکمداران جامعه ایران به نمایش میگذارد؟
در صورتیکه او با توجه به تورکتبار بودنش حتا بیش از خود فارسها به ادبیات پانفارسیسم خدمت کرده است؟
با نگاهی مختصر به تاریخ شهر یزد، که خواستگاه اولیه اوست، در می یابیم که شهر یزد چه در دوره سلسله پادشاهان اتابکان تورک، چه در دوره تیموریان، چه در دوره سلسله پادشاهان صفوی، چه در دوره پادشاهان قاجار، تحت حاکمیت پادشاهان تورک اداره میشد، هنوز هم شمار قابل توجهی از تورکان در آن شهر زیست میکنند، اخوان ثالث نیز یکی از آنهاست. که بعد ها خانواده اش به خراسان نقل مکان کرد.
اگر چه پانفارسها در ظاهر او را شاعر افسانه و اسطوره نام می نهند، حتا مثل کسروی در ظاهر، بر سرش شیره مالیده از وی امامزاده درست میکنند، حقیقت امر اما غیر از این است.
همین اواخر آقای جنیدی پانفارس، با حرفهای خنده دار، و ساده لوحانه اش در مورد فردوسی اظهار میکرد؛ که گویا فردوسی از آسمان نازل شده است،
در صورتیکه فردوسی پانفارس، یکی از راسیست ترین عناصر دنیاست، تا حد چندش آوری بملل مختلف ایران توهین میکند. توهین های چاله میدانی اش، مخصوصا علیه خانمها بسیار شرم آور است.

در واقع از خمینی معدوم، سوغات "سیکهای هند" بگیر، تا افراد بیسوادی مثل سروش ریشو، که بیسوادی و ساده لوحی، مخصوصا ماهیت دیکتاتور اش، بر کسی پوشیده نیست، و هنوز خیلی ها بخاطر دارند، در زمان خمینی هندی زاده، مثل اکبر گنجی ها، بلحن تملق و چاپلوسی به خمینی میگفت:
" اماما...! اگر امام زمان خودتی، بگو ما را راحت کن." پایان نقل قول.
این هندی زادگان یا بهتر بگوئیم؛ نوادگان "سیکهای هندی" که بعد از انحلال سلسله قاجار بدست انگلیس، در ایران بر اریکه قدرت تکیه زدند، چون بنا به کینه ازلی که از تورکها در دل دارند،
سیاستشان این بود؛
اندیشمندان، سیاست مداران، شعرا، نویسندگان، متفکرین و انقلابیون مردم تورک را که خواستار حقوق انسانی خویش، خواستار سرنگونی رژیمهای پانفارس بودند، با انگهای مختلف تحقیر کرده در سایه نگهدارند.
فردی مثل کسروی را زیر بغلش هندوانه داده بزرگش کردند، تا پشت اش پالان گذاشته سوار شوند.
اخوان ثالث نیز یکی از آنان بود.
او نیز مثل زنده یاد احمد شاملوی تورک، مثل صادق هدایت تورک، مثل صمد بهرنگی تورک، مثل سیاوش کسرائی تورک، مثل فروغ فرخزاد تورک، مثل رضا براهنی تورک، مثل سیمین دانشور تورک مثل غلامحسین ساعدی تورک، مثل شاعر پر آوازه شهریار تورک...، اگر چه در ظاهر در جامعه فارس مطرح بودند، اما پانفارسیسم به دلیل تورک بودنشان کینه دیرینه ای نسبت به آنان در دل داشت. یکی از اینان اخوان ثالث بود.
صرف نظر از مسائل ادبی، حتا در عرصه مبارزات سیاسی نیز، پانفارسیسم مخالف هژمونی تورکان در ایران بود.
در نظر آنان بنیان گذاران سازمان چریکهای فدائی خلق؛
مثل؛ اشرف دهقانی تورک(دختر قهرمان آذربایجان)، مثل بهروز دهقانی تورک، مثل علیرضا نابدل تورک...، و یا افرادی مثل زنده یاد صفر قهرمانی تورک( قهرمان زندانها)، و دهها و صدها مبارز، اندیشمند، شاعر و نویسند، و قهرمانان آزادی که با مبارزه و جانفشانی هایشان، با جرقه زدن بر عصیان مردم، کمر رژیم پهلوی را شکسته اسکلتش را بر زمین کوبیدند،
و یا رهبران و بنیان گذاران سامانهائی مثل مجاهدین خلق، که بدست چهار مهندس تورک بنیان گذاری شد، برای اقتصار موضوع از ذکر نامشان خودداری میکنیم، همه اینان، به مثابه خاری در چشم پانفارسیسم بحساب می آمدند.
در واقع این فرزندان قهرمان آزربایجان بودند، که سازمان چریکهای فدائی خلق، سازمان مجاهدین خلق را بنا نهاده، با اهداف مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی، با تاکتیک جنگ مسلحانه شهری، با الهام از داستان "ماهی سیاه کوچولو" زنده یاد صمد بهرنگی، بر دل رژیم منحوس پهلوی وحشت انداخته بودند.
غافل از اینکه پانفارسیسم در دو جبهه در کمین آنان نشسته بود؛
ـ جبهه اول؛ دستگاه استبداد عاریا مهری، ساوک بود،
ـ جبهه دوم؛ نفوذ عناصر پانفارس در تار پود این سازمانها و متلاشی کردن آنها از درون.
نتیجه: تحمیل هژمونی، سلطه استعماری پانفارسیسم بر ملت تورک، قدغن کردن زبان مردم تورک،خشکاندن ریشه های تاریخی ـ فرهنگی آنان، استیلای تاریخ جعلی پانفارسیسم بر آنان، بنام تاریخ "ایران" که منجر به قلع و قم هویت اتنیکی، زبانی فرهنگی تورکان، حذف آنان از تاریخ ایران میشد... ادامه دارد.