Skip to main content

امروز به ضرس قاطع میتونم بگم

امروز به ضرس قاطع میتونم بگم
آشچی
عنوان مقاله:
آن که ناموخت از گذشت روزگار...(2)

امروز به ضرس قاطع میتونم بگم که تلویزیون گوناز به اندازه آشغالترین روزنامه رژیم مخاطب نداره. شخصا ماههاست که رغبت نکرده ام نگاه کنم ببینم چی میگن اصلا؛

در حالی در همین مدت بعضی مقالات کیهان و غیره رو خوندم. همه اون احزاب به اصطلاح ملی، متولد نشده و به محض این که تعداد اعضاشون از تعداد انگشتان دو دست بیشتر شد، دچار انشعاب شدند و امروز خود دبیر اولهاشون هم فکر نکنم رغبتی برای سر زدن به سایتهاشون داشته باشند؛ گایپ، گاموح، کنفرانس آمستردام، بروکسل و خیلی از اسامی دیگه که فقط روی کاغذ باقی موندند و موجودیت واقعی از خودشون نشون ندادند. به جرات می تونم بگم همه اون وبلاگها درشون رو تخته کردند در حالی که انصافا بعضیهاشون (خصوصا اونها که در حوزه ادبیات بودند) محتواهای ارزشمندی داشتند. کل فعالیت ناسیونایستهای آذربایجان رسید به شعار دادنهای داخل استادیوم که اون هم حس و حال روزهای اول رو نداره و بیشتر موضوع فوتبالیه تا سیاسی.
همه اینها اتفاق افتاد اما ناسیونایستهای آذربایجان نه از گذشته یاد گرفتند نه عوض شدند. هنوز به محض دیدن شخصی با اندکی زاویه با نظراتشون به همون ادبیات لمپن مآبانه رو می آورند و به طرف ارمنی و کرد می گویند. هر چند از حق نباید گذشت که تازگیها چند دستاورد درخشان داشته اند. مثلا کولی و هندی هم به لیست فحاشیهاشون اضافه شده (آن روزها بیشتر افغانی می گفتند، الان شده هندی و کولی)... یک ماجرایی یادم اومد:
بعد از گذشت چندین سال از انقلاب کبیر فرانسه، جریانی در بریتانیا قصد داشت تا سلطنت طلبان فرانسوی رو که در انگلستان و در شرایط تبعید زندگی می کردند، در فرانسه به قدرت برسونه و پادشاهی رو احیا بکنه. به هر حال، هر دو کشور در اون صورت با یک سیستم اداره میشدند و دو کشور پادشاهی بهتر با هم راه میومدند. خلاصه، هیاتی از دربار بریتانیا به دیدار این افراد میره و مذاکراتی رو انجام میده. بعد از مذاکرات، از رئیس هیئت (مثلا لرد فلانی، الان اسمش یاد نیست) میپرسند که مذاکرات چطور پیش رفت؟ جواب میده که امیدی به اینها نیست، چون نه چیزی یاد گرفته اند و نه عوض شده اند. به رغم این نظر، تلاشها برای به قدرت رساندن سلطنت طلبان فرانسوی تدام پیدا میکنه. در چند تلاش، دوکها و کنتهای تبعیدی با کشتیهای جنگی و با اسکورت سربازان انگلیسی به سواحل فرانسه آورده میشن. اما اینها تا پاشون به ساحل میرسه، شروع میکنن به انجام همون شرارتهایی که باعث محوشون شده بود. یعنی بلافاصله گیوتینها رو برپا میکنن و گردن زدن وفاداران به جمهوری رو آغاز میکنن و از این کارها. خوب، نتیجه اش رو هم که همه می دونیم، نتیجه اش شکست و هزیمت و فرار دوباره به انگلستان میشه.
حالا، شده قضیه ناسیونالیستهای آذربایجان. همون شعارهای پوچ، همون تاکتیکهای ناکارآمد و لاجرم همون نتایج. جریانی که میتونست در صورت اتخاذ خط مشیی معتدل امیدی برای رفع تبعیضات ملی و اقتصادی و احیای حقوق از دست رفته ترکان آذربایجان باشه، امروز به گنداب کولی و هندی و فحاشیهای فاشیستی سقوط کرده و به مترسک سر خرمن در دست اطلاعات رژیم تبدیل شده تا مردم رو از تجزیه ایران بترسونن. در حالی که در واقع، این افراد نفوذ و قدرت همان مترسک رو هم ندارند، به قول معروف تنبونشون رو هم نمی تونن نگه دارن وگرنه چه دلیلی داره که فرد سیاسی 24 ساعته در یک سایت فارسی زبان کارش فحاشی به مردم باشه. همه اینها به این دلیل بود که خواستهایی که ملتچیهای آذربایجان مطرح میکردند ارتباطی با مشکلات مردم و شرایط عینی جامعه آذربایجان نداشت و ندارد. توران، اتحاد تبریز و باکو و آمال رومانتیکی که ارتباطی با مسائل معیشتی، گرانی، قیمت دلار و دارو خرج دانشگاه و کرایه خانه و بیکاری و هزار کوفت و زهر مار مردم آذربایجان نداشت و ندارد. به علاوه این که این افراد اساسا حس و حال و رمق حرکت در راستای شعارهای خودشان را هم ندارند. مشتی پناهنده اروپا و کانادا هستند که بزرگترین آرزویشان این است که درخواست گرین کارتشان مثبت بشود و به جای شهروندی یک کشور، شهروندی دو کشور خارجی را داشاه باشند (اما در عین حال ملتچی هم بمانند!). مردم ملتچیهای آذربایجان را پس زدند و اینها سر خورده و ناتوان وقتشان را با فحاشی به این و آن در صفحه شما و گنده گویی می گذرانند. بسیار بسیار دون پایه تر از وضعیتی که مجاهدین خلق با آن دست به گریبان هستند. واقعا الان چند سال است این شعار تکراری را می شنویم که : لوکوموتیو حرکت ملی آذربایجان با قدرت تمام در حرکت است و به زودی پان فارسیسم ترسان و لرزان را زیر چرخهایش له و لورده خواهد کرد! لوکوموتیو که سهل است، گاری هم نیست آن جا که اگر لوکوموتیو بود بالاخره ارتعاشی، صدایی، چیزی به گوش می رسید.