Skip to main content

معتقدم دموکراسی کارآمدی نسبی

معتقدم دموکراسی کارآمدی نسبی
آشچی
عنوان مقاله:
جواب به کامنتها (2)

معتقدم دموکراسی کارآمدی نسبی خود را به عنوان یک سیستم اثبات کرده، بنابراین دیگر نیازی به اختراع دوباره چرخ نیست. اگر هم باشد، این کار در توان کشوری مثل ایران نیست.

من نمی دانم کمونیسم مرده یا نمرده؛ شاید هم واقعا با رشد فرهنگی جوامع، 500 سال بعد سیستم کمونیستی حاکم شود بر دنیا. ولی این را می دانم که یک سیستم کمونیستی برای کشوری مثل ایران چیز فاجعه باریست چرا که این بار جای لیاقت را به عوض پایبندی به اصل ولایت فقیه، پایبندی به دبیر اول می گیرد و به جای دشمنی با الله یا دشمنی با اعلی حضرت همایونی، دشمنی با مبارزات پرولتاریا بهانه سرکوب می شود. همه ما کم و بیش انسانهای دیکتاتور منشی هستیم. به همین خاطر تا یکی دهانش را باز می کند به جای باز کردن گوشمان، تلاش برای پیدا کردن ولو یک نقطه ارزشمند و پاسخ منطقی، دنبال وسیله ای می گردیم برای خفه کردن صدایش. اگر زورمان نرسد، به خشونت کلامی و انگ و اتهام و کولی و هندی و چپول گفتن متوسل می شویم. من هرگز انسانی ایدوئولوژیک نبوده ام و از تفکر ایدوئولوژیک خوشم نیامده چون فکر نمی کنم برای همه مسائل نسخه مشخصی وجود داشته باشد. با کمونیستها هم که صحبت می کنم، رد این تفکر ایدوئولوژیک را می بینم. مثلا، چرا این حزب با آن حزب مشکل دارد؟ جوابش برای یک کمونیست ساده و حل شده است. برای این که این احزاب بورژووا دنبال دعواهای زرگری برای سرگرم کردن جامعه هستند تا زحمتکشان را از مبارزه اصلی منحرف کنند. بدون این که به کنه مطلب پی برده باشد؛ اصلا ول کن «کنه» مطلب را، بدون این که به صورت سطحی بداند موضوع از چه قرار است، حکمش را صادر کرده. همین تفکر ایدوئولوژیک را ناسیونالیستها هم دارند (البته در سطحی بسیار نازل تر). چرا فلانی انتقاد می کند؟ خوب جوابش ساده است! چون داشناک یا تاواریش یا پ.ک.ک چی است. مساله به همین سادگی حل شد! آفرین.
دوستی پرسیده که چرا به توهینها به ترکها جواب نمی دهی؟ جوابش این است که جواب آن چاله دهانیها را باید خود فارسها بدهند و توی دهن این قبیل افراد بزنند وگرنه جواب من که اثری ندارد. نقد تنها اگر از داخل باشد ممکن است اثربخش باشد. بعد پرسیده پیشنهاد تو چیست؟ فکر کنم این از آن سؤالهای سرکاریست چون پیشنهاد من که اهمیتی برای کسی ندارد. به رغم این، چند پیشنهاد من از این قرار است:
1- جواب نقد، تنها در رابطه با موضوع و با نقد داده شود. از تفتیش عقاید و پرداختن به اتنیک افراد خودداری شود.
2- خط مشی استقلال طلبانه به صورت کامل کنار گذاشته، مطرود شود. بله، من هم قبول دارم که هر ملتی در تئوری و اصول حق تعیین سرنوشت خود را دارد و استقلال خواهی یک خواست سیاسی مجاز و مشروع در سطح جهان است. ولی آقاجان، قدرت برآورده کردن این خواستتان را ندارید خوب! 20 سال است شعار می دهید اما قدم از قدم نمی توانید بردارید، حس و حالش را هم ندارید البته. چشمتان را باز کنید و واقعیات را ببینید، این قدر سرتان را به سنگ نکوبید، جامعه آذربایجان از این خواست حمایت نکرد. نه احتمالا به سبب عشق و علاقه فلان و بهمان به مرز پر گهر و سرزمین اهورایی. چون به نظرم اولا، آن را بسیار دور از دسترس، رومانتیک و منفصل از مسائل و دغدغه های روزمره اش تشخیص داد. ثانیا، مطرح کنندگان این خواست را اشخاصی فاقد صداقت سیاسی و خارج نشینانی بی درد دید. ثالثا، چه شما را خوش بیاید، چه نیاید، جامعه آذربایجان با هزار و یک رشته به جامعه ایران پیوسته است (پیوندهای اقتصادی، فامیلی، فرهنگی و غیره، همچنان که جامعه کرد در ترکیه با هزار و یک رشته به ترکیه متصل است). حتی آن جریاناتی که تا حدودی توانستند امواجی ایجاد بکنند آنهایی بودند که در راسشان اشخاصی قرار داشتند که در داخل سابقه کار سیاسی داشتند مثل گاموح و چهرگانی. کسی که استقلال خواه است باید جانش کف دستش باشد و در داخل مبارزات جدی کرده باشد. اگر نیست، مشروعیت و صلاحیت ندارد از این ایده صحبت بکند. تو که استقلال می خواهی، حق نداری جوان مردم را جلو بفرستی و گوشت دم توپش بکنی. خودت اول تشریف بیار اینجا و مبارزه کن تا ببینیم چند مرده حلاجی. این ایده اسقلال خواهی، تنها نقش مزاحمت در راستای مبارزات احتمالی مشترک جامعه آذربایجان با ملیتهای دیگر ایجاد می کند. آذربایجان باید احزابی (با هر گرایش سیاسی چپ یا راست یا میانه) داشته باشد که ضمن قابلیت تفاهم و همکاری با احزابی که خود را سراسری می دانند یا با احزاب سایر ملیتها، مدافع حق و حقوق ترکان آذربایجان نیز باشند. نه از حقوق و خواستهای مشروع کوتاه بیایند، نه احساس عدم اطمینان بدهند. به علاوه این که سرچشمه شان در داخل باشد.