Skip to main content

ايدئولوژي قرن نوزدهمي كمونيسم

ايدئولوژي قرن نوزدهمي كمونيسم
علی رضا اردبیلی

ايدئولوژي قرن نوزدهمي كمونيسم كه قرار بود كارگران جهان را از زنجير اسارت سرمايه نجات دهد، وقتي در روسيه و سپس نقاط ديگر جهان صورت عملي يافت، ابتدا حق رأي كارگران (و بقيه جامعه) را از آنها سلب كرد و سپس بي حقوقي كارگران و آحاد جامعه را صدها سال به عقب و در مواردي به عصر برده داري باز پس فرستاد. انحلال سنديكاها و تشكلات كارگري مستقل، ممنوعيت اعتصاب، كار بدون حقوق و نداشتن حق انتخاب محل سكونت، لغو عملي تمامي قوانين مدافع حقوق كارگران و حتي نداشتن اسناد مسافرت براي دهقانان و در كنار اينها سلب استقلال قوه قضائيه و تبديل آن به كميته اجرائي سازمانهايي چون چكا، ان كا و د، كا گ ب، اشتازي و امثالهم. در مورد حمامهاي خوني كه از قتل عام كارگران و زحمتكشان شهري و روستايي توسط اين رژيمها براه افتاد، حداقل امروز همه باخبرند.


در جهان سوم هم منوال به قرار فوق بود: اتيوپي، آنگولا، كامبوج و افغانستان تنها نمونه­هاي بسيار بارز اين برابر بودن نسخه­هاي المثني با اصل روسي و چيني است. آنچه در برخي كشورهاي ديگر همچون رژيمهاي صدام حسين، حافظ اسد سرهنگ قذافي اتفاق افتاد، از جنس ديگري بود. در اين كشورها، كمونيستها در حمايت از رهبران آدمخوار "ضد امپرياليست" حتي در مورادي بعداز سركوب پليسي خودشان دست زدند.


مورد رژيم ولايت جمهوري اسلامي ايران در ميان منظره فوق جاي خاصي دارد. رژيم ولايت فقيه، يك نظام تئوكراتيك و نه تنها كمونيست كش بود بلكه ضد شوروي هم بود. جنبش خلق مسلمان كه در اساس خود ماهيت اتنيك تركي آن غيرقابل انكار بود و در آذربايجان و شهرها عمدتا ترك نشين چون قم، مشهد، كرج و حتي بخشهايي از تهران حضوري پر احتشام داشت، يك جريان "ضد ولايت فقيه" بود. شعار اصلي اين جنبش "قانون اساسي ده اولان اصل 110 ضد بشردير، ايصلاح اگر اولمازسا، او باطيل­دير، هدردير" بود. كمونيستهاي ايران بجز استثانائاتي كوچك، بطور تخت قاپو در پشت سر رژيم ولايت فقيه قرار گرفتند و بعنوان آلت دست رژيم در توجيه سركوب نظامي آذربايجان قرار گرفتند. اينكه رهبر رژيم ولايت فقيه و رهبر معنوي جنبش ضد ولايت فقيه هردو آيت الله و هر دو مرجع ديني شيعه بودند، همانقدر بي اهميت است كه كمونيست بودن رهبران فدائيان اقليت و فدائيان اكثريت. اگر مقاومت فدائيان اقليت در قبال رژيم فقاهتي به دليل اشتراك ايدئولوژيك با گروه فرخ نگهدار، فرقي با حمايت ذبونانه "سازمان اكثريت" از رژيم اسلامي نداشت، پس ميتوان جنبش ضد ولايت فقيه خلق مسلمان و رژيم ولايت فقيه خميني و اخلاف وي را هم از يك جنس دانست. داستان جنبش خلق مسلمان نه براي جنبش ملي آذربايجان و طرفداران دموكراسي در ساير نقاط ايران، بلكه از جهت شناخت نقش ايدئولوژي در عمل سياسي و استخراج دو نتيجه متضاد از سوي دو رهبر يك مكتب ايدئولوژيك، اهميت دارد.


در پايان بايد افزود كه روايت هزاران باره اين تجربه مهم از تاريخ جديد آذربايجان كه طي آن كمونيستها با شعار آزادي، برابري و حقوق كارگران سر از زير عباي رژيم ولايت فقيه در آورده اند، براي امروز و آينده جنبش رهايي ملي آذربايجان خالي از فايده نخواهد بود. امروز ما شاهديم كه عناصري مسكون در حاشيه جنبش ملي با عمليات ايذايي گاه و بگاه خود و با تكرار شعارهاي مشابه همان شعارهاي فوق، سر از زير بغل "ناصر كرمي" در مي آورند و اين چيزي جز طنز گزنده و عبرت آميز تاريخ نيست.

مقاله آقاي ياشار گولش در ديدن جزئيات و ظرايف امر، اثري قابل تحسين است. (اين نوشته توضيحي از سايت تريبون بر نشر آن در سايت مزبور است)