Skip to main content

پاسخ به دوست گرامی، بابک بخت

پاسخ به دوست گرامی، بابک بخت
Anonymous

پاسخ به دوست گرامی، بابک بخت آور - دوست گرامی، بابک بخت آور، از این که نوشتار مرا خوانده اید و یادداشتی در آن باره نوشته اید از شما سپاسگزارم، من نیز پاسخ شما را در چند بخش می دهم..........

پاسخ به دوست گرامی، بابک بخت آور - دوست گرامی، بابک بخت آور، از این که نوشتار مرا خوانده اید و یادداشتی در آن باره نوشته اید از شما سپاسگزارم، من نیز پاسخ شما را در چند بخش می دهم. شما می گوئید: ( .......... شما با وجود اندیشه اینترناسیونالیستی افراطی از مرزهای ایران و یکپارچگیش بی امان و دو آتشه دفاع می نمائید! آیا این پارادوکسی با افکار اینترناسیونالیستی شما ندارد؟ .......... ) دوست گرامی، بابک بخت آور، در نوشتاری که من نوشته ام نه از یکپارچگی مرزهای ایران سخن گفته ام و نه دفاع از چنین مرزهائی بلکه سخن من از انگیزه کسانی است که خواستار جدائی از ایران هستند. در همه جهان جدائی خواهی در سرزمین هائی رخ می دهد که رژیم هائی فاسد مانند رژیم ولایت فقیه بر سر کار باشند. من نوشتم: ( .......... هیچکس در هیچ کجای جهان در کشورهائی که با اندیشه خردمندانه گردانده می شوند خواستار جدائی از آن کشور نیست چون در چنین کشورهائی دیکتاتورهائی خونخوار و نفهم مانند روح الله خمینی و علی خامنه ای با قانون (ما می فرمائیم) فرمانروائی نمی کنند .......... اما اگر سطح زندگی در ایران مانند آمریکا و کانادا و آلمان و ژاپن و حتی ترکیه می بود و رژیمی با اندیشه خردمندانه در ایران کشورداری می کرد آیا باز هم کسی سخن از جدائی می گفت؟ .......... ) پس همچنان که می بینید هرگز سخن من به معنای آریاپرستی و فارس پرستی و چنین چیزهائی نیست. من هرگز مانند یک آریاپرست نمی گویم: چو ایران نباشد تن من مباد! کی و کجا در نوشتاری که من نوشتم از یکپارچگی مرزهای ایران به سبک ناسیونالیست های پان آریا دفاع کرده ام؟ حتی آرزوی من این است که همه مرزهای ایران نابود شده و از میان بروند! و مرزی میان ایران و کشورهای ترکیه و عراق و جمهوری آذربایجان و ارمنستان و نخجوان و ترکمنستان و افغانستان و پاکستان بر جای نماند! و اگر مرزی بر جا بماند مرزی تشریفاتی باشد نه دیوارکشی ناسیونالیستی و هیتلری! نوشتار مرا در این ستون هر خواننده بی سوئی بخواند خواهد فهمید که من نه پان آریا هستم و نه پانفارس! و سخن من سرتاپا چیز دیگری است. ********** دوست گرامی، بابک بخت آور، شما می گوئید: ( .......... شما مکررا از اتحادیه اروپا به عنوان مثال یاد می نمایید غافل از این که این اتحادیه بیشتر جنبه اقتصادی دارد تا سیاسی! بیشتر کشورهای عضو آن استقلال کامل سیاسی در امور داخلی خود دارند .......... ) البته من در این نوشتارم از اتحادیه اروپا نام نبرده ام و نوشته ام: ( .......... همۀ مرزها در جهان رو به نابودی هستند و جهان به سوی تک میهنی ( اینترناسیونالیسم ) می رود و مرز میان این کشور و آن کشور دارد معنای خود را از دست می دهد و تنها یک کشور در فرجام تاریخ بر جای خواهد ماند و آن هم کشوری به نام کره زمین است و دیوارکشی ناسیونالیستی میان کشورهای گوناگون به پایان عمر تاریخی خود رسیده است .......... ) دوست گرامی، بابک بخت آور، شاید شما از نوشتارهای دیگر من که در آنها از اروپا نام برده ام خواسته اید یاد کنید. نخست آن که من در نوشتارهای پیشینم از سازمانی سیاسی به نام ( اتحادیه اروپا ) نام نبرده ام بلکه از بخشی از کره زمین به نام اروپا و نابودی دیوارکشی های ناسیونالیستی در میان بسیاری از کشورهای اروپائی یاد کرده و گفته ام که مرزبندی های ناسیونالیستی میان کشورهای اروپائی از میان رفته اند و مرز میان کشورهای اروپائی مرزهائی تشریفاتی هستند نه مرزبندی ها و دیوارکشی های ناسیونالیستی مانند صد سال پیش! برای نمونه اگر دختری آلمانی به فرانسه برود و عاشق پسری فرانسوی شود و آن پسر فرانسوی هم عاشق آن دختر آلمانی شود و پس از دلدادگی و مهرورزی، این دو تن بخواهند باهم ازدواج کنند پس از این ازدواج، نه دولت آلمان دختر آلمانی را برای چنین ازدواجی تیرباران خواهد کرد و نه دولت فرانسه پسر فرانسوی را برای چنین ازدواجی با گیوتین گردن خواهد زد! این چکیده سخن من در درباره اروپا در نوشتارهای پیشینم هست و من هرگز درباره سازمانی سیاسی به نام ( اتحادیه اروپا ) و یا ( پارلمان اروپا ) و یا سازمان های سیاسی دیگر اروپائی چیزی ننوشته ام. ********** دوست گرامی، بابک بخت آور، شما می گوئید: ( .......... در عجبم که شما چرا به اسکاتلند اشاره نمی نمائید که قرار است در آینده ای نزدیک بر سر استقلال یا ماندن در ترکیب بریتانیا به رفراندوم برود؟! .......... ) دوست گرامی، چند سال پیش در استرالیا همه پرسی شد که آیا مردم استرالیا می خواهند کشورشان در اتحادیه کشورهای مشترک المنافع با بریتانیا بماند یا نه؟ همه مردم استرالیا ماندن در اتحادیه کشورهای مشترک المنافع بریتانیا را پذیرفتند! بدانید این بار هم اگر همه پرسی در اسکاتلند برای ماندن یا نماندن در کنار بریتانیا انجام شود مردم اسکاتلند ماندن در کنار بریتانیا را برخواهند گزید! اگر می پرسید چرا؟ پاسخ شما این است که در بریتانیا مانند ایران رژیمی مانند رژیم آخوندهای مفت خور بر سر کار نیست! در بریتانیا شهبانو الیزابت دوم پادشاه آن کشور است و زمانی خانم مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا بود و در بریتانیا حجاب اجباری و یا نابرابری حقوقی زن و مرد معنی ندارد! در بریتانیا چیزهائی مانند تورم تازنده و گرانی های جهشی و هزاران بدبختی و تیره روزی که دستاوردهای رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه برای ایرانیان دردمند هستند وجود ندارند و .......... دوست گرامی، بابک بخت آور، اسکاتلند بخشی از خاک دوزخی به نام ایران نیست بلکه بخشی از خاک بهشتی به نام بریتانیا است! ********** دوست گرامی، بابک بخت آور، شما می گوئید: ( .......... تعبیر و تفسیر از اینترناسیونالیزم شما بسیار کهنه و تاریخ گذشته است .......... ) پس شما تعبیر و تفسیر نوین و تاریخ نگذشته و تازه اینترناسیونالیسم را به ما یاد دهید! وانگهی پدیده هائی مانند کهنه پرستی و مرده پرستی و گذشته پرستی و .......... همواره با زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم همراه بوده اند و اگر می گوئید این چنین نیست پس شما نوآوری ها و نواندیشی های ناسیونالیست هائی مانند: ناپلئون بناپارت، آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی، اسلوبودان میلوشوویچ، صدام حسین و .......... را به ما یاد بدهید! ********** دوست گرامی، بابک بخت آور، شما می گوئید: ( .......... کشورهای اسیر دیکتاتوری نظیر ایران و روسیه و چین اگر تجزیه شوند بیشتر به گلوبالیزم و صلح و ثبات جهانی کمک خواهد شد .......... ) دوست گرامی، البته روسیه و چین را نمی توان کشورهائی گرفتار رژیم های دیکتاتوری نامید اما راهکار شما اگر این است که مردم کشورهای گرفتار دیکتاتوری با تجزیه آن کشورها به مردم سالاری برسند راهکار بهتر این است که با نابودی رژیم های دیکتاتوری مردم آن سرزمین ها به مردم سالاری برسند. برای نمونه زمانی در فیلیپین دیکتاتوری به نام فردیناند مارکوس فرمانروائی می کرد و گروه هائی در بخشی از فیلیپین به نام ( میندانائو ) در آن زمان خواستار تجزیه از فیلیپین برای رهائی از دیکتاتوری فریدیناند مارکوس بودند اما پس از آن که بانوئی دلاور به نام ( کورازون آکینو ) با برپائی انقلابی در فیلیپین رژیم دیکتاتوری فردیناند مارکوس را سرنگون کرد و مردم فیلیپین دیدند که خانم کورازون آکینو مانند فردیناند مارکوس دیکتاتور و زورگو و ستمگر نیست چیزی به نام جدائی خواهی در میندانائو هم از میان رفت!